سلاااااااام❤🔪
از اون جایی که ریدرهای خوب جایزه میگیرن😌 البته نه از اون جایزه هایی که سهون گرفت😂 این پارت برای تولد یه ریدر قشنگمونه😌❤😍
تولدت مبارک مهربون همراه Darya81m❤♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
کای بعد از دوش سرپایی سراغ تمیز کردن تخت رفت. کریس با ترزیق شات کنترل کننده رات دیگه ای دوری از سهون رو برای ساعت های آیندش انتخاب کرد و به اتاق مخصوص راتشون رفت تا هم دوش بگیره و هم بقیه راتش رو تنها بگذرونه. چون مطمئنا سهون توانایی همراهی باهاش رو نداشت.
چانیول بعد از آماده کردن وان ،بدن سهون رو به آغوش کشید و به آرومی تنش رو به آب سپرد.سهون تو تمام بدنش احساس درد و کوفتگی میکرد. بدنش گز گز میکرد.گردنش رو نمیتونست تکون بده و با کمترین حرکتی نفسش میگرفت. از درد زیاد، کمر به پایینش رو حس نمیکرد.
توان مقاومتی تو بدنش نمونده بود که حتی اگر هم بود، نمیتونست درمقابل چان کاری کنه. وقتی بدنش وارد آب شد ناخواگاه از سوزش و دردی که دوباره تو تنش پیچید،ناله ی دردناکی از بین لب هاش خارج شد، به دست چانیول چنگ انداخت و با همه ی ناتوانی سعی کرد خودش رو بالا بکشه.
چانیول با اجبار سهون رو داخل آب نگه داشت .دستش رو از دست خودش جدا کرد و درحالی که روی شکمش ،زیر آب قفل میکرد با چشم غره به چهره ی جمع شده از درد سهون گفت:
×قرار گذاشتی امروز تیکه پارم کنی توله گرگ؟وقتی تقلای بی جون سهون برای آزاد کردن دستش و بلند شدن رو دید، با یک دستش دست سهون رو نگه داشت و با دست دیگهاش قسمت بیشتری از بدنش رو تا گردنش وارد آب کرد و نگه اش داشت:
×داروئه....بهترت میکنه...سرش رو به بالشت وان تکیه داد. سهون بعد از کمی تقلاهای نافرجام، با چشمای اشکی از درد و سوزش زخم هایی که انگار دوباره سرباز کرده بودن،خسته و داغون نگاه متلمسی به چان انداخت:
+لطفا... دیگه...نمیتونم...چان حوله ی کوچیکی که کنار وان بود رو برداشت و صورت خیس از اشک سهون رو پاک کرد. به چشمهای قرمزش نگاه کرد و گفت:
×فقط ده دقیقه تحمل کن...بذار اثر کنن...سهون کمی نگاه ملتمسانه اش رو ادامه داد و با نگرفتن جوابی، از سر ناچاری چشم هاش رو بست. در هرصورت که چیزی به خواست اون پیش نمیرفت پس چرا خودش رو خسته کنه؟!تنها کاری که میتونست بکنه اشک ریختن بود. نه میتونست جلوی درد رو بگیره ، نه جلوی درمان رو. دلش نیخواست چشم هاش بسته شه و دیگه چیزی احساس نکنه. بعد از کمی بدنش به دارو عادت کرد و گرمایی رو تو قسمت های اسیب دیده بدنش حس کرد.
چانیول با حس شل شدن بدن سهون،دست هاش رو ول کرد. درحالیکه که همه حواسش به سهون بود، دوش سریعی گرفت و با حوله سمت سهون رفت. وقتی کنارش برگشت دما ی بدنش بالاتر رفته و اخم کوچیکی ابروهاش رو به هم نزدیک کرده بود.به آرومی شروع کرد به ماساژ دادن بدنش زیر آب. چن گفته بود که داروها ممکنه باعث تبش بشن چون فعالیت بدنش رو برای بهبودی بالا میبرن.حین ماساژ بدنش آروم صداش زد:
×سهون...باید تنت رو بشورم...بیداری؟
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
Werewolf•عنوان | محدودیت •کاپل اصلی | کریسهون، چانهون، کایهون (چانکایریسهون) •کاپلهای فرعی | بکسوهان، سولی •ژانر | فانتزی [امگاورس]، امپرگ، تریسام(فورسام)، اسمات، انگست •محدودهی سنی | +۱۸ •تایم آپ | •نویسنده | haratahug/هارا ⚠️لطفا در صورت داشتن مشکلات ر...