⌯ꘟ𝑭𝒂𝒌𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒏𝒄𝒆𝒔𝒔 𝑺1

⌯❀[ part 16 ]❀⌯

⌯ꘟ❀------⋆-----········⊰𖢖⊱········------⋆------❀⌯ꘟ

آنچه در این پارت خواهید خواند:

╼' تقاص...
تاوان ....
هر چی میخوای اسمشو بذار...
قسم میخورم زندت نذارم...
حتی اگه تموم عمرم طول بکشه، منتظر روزی که بشه بی دردسر وجود نحثتو از این دنیا پاک کنم میمونم...

⌯ꘟ❀------⋆-----········⊰𖢖⊱········------⋆------❀⌯ꘟ

°•پارت شانزدهم •°

سوآ با کنجکاوی از جونگ کوک پرسید:

+میتونم بپرسم چه اتفاقی بینشون افتاده؟

جونگ کوک در حالی که خاطره اون شب رو تو ذهنش مرور میکرد، گفت:

~خوب...
فکر نمیکنم لازم باشه شما بدونید.

واقعا ماجرای قشنگی نبود که بخواد برای سوآ تعریف کنه،اما همین سوالش باعث شده بود کل اون ماجرا مثل برق از جلوی چشماش رد بشه.

°•فلش بک چند سال پیش•°

یه جشن صلح بی معنی دیگه.
امسال قرار بود تو شیلا برگزار بشه.
جانگ کوک هیچ وقت معنی این جشن ها رو نمیفهمید.
آخه واسه چی باید وقتشون رو هدر میدادن وقتی میدونستن فایده نداره؟
البته حداقلش این بود که با هم وارد جنگ نمیشدن.

(اون زمان،بویو و شیلا از نظر قدرت ، جایگاه یکسانی داشتن؛ برعکس الان که بویو تونسته بود خودش رو بالا بکشه و همینم باعث شده بود ، مدام به مرزهای شیلا حمله کنه.)

جانگ کوک تو اقامتگاهی که بهش داده بودن نشسته بود و کتاب میخوند.
واقعا دلش نمیخواست اونجا بمونه، حوصلش بدجور سر رفته بود.
حالا که اومده بودن شیلا،میتونست بره و تو شهر بگرده.
به هر حال که از حبس شدن تو اتاق بهتر بود.

~فرمانده کیم اون بیرونی؟

نامجون بلافاصله اومد داخل و منتظر دستور جانگ کوک ایستاد.

~تصمیم گرفتم بریم بیرون از شهر و یه کم هوا تازه کنم، آماده شو با هم بریم‌.
فقط من و تو...
لازم نیست ندیمه ها بیان.

نامجون انگار که از چیزی نگران بود گفت:

×اما ... عالیجناب.

~میدونم چی میخوای بگی.
مطمعن باش هیچ سوءتفاهمی ایجاد نمیشه؛یعنی بویو واسه جاسوسی کردن تو شیلا از ولیعهدش استفاده میکنه؟
نه...
مشکلی پیش نمیاد، زودتر آماده شو.

نامجون با تردید اطاعت کرد و رفت بیرون.
بالاخره از اقامتگاه زدن بیرون و مسیر خروج از قصر رو پیش گرفتن.
هنوز خیلی دور نشده بودن که حضور تهیونگ و یونگی جلوشون،باعث شد بایستن.
تهیونگ نگاهی به جانگ کوک و پشت سرش انداخت.
لباسای رسمی بویو رو نپوشیده بود و هیچ ندیمه ای هم همراهش نبود‌.