⌯❀[ part 2 ]❀⌯

554 111 18
                                    

⌯ꘟ❀------⋆-----········⊰𖢖⊱········------⋆------❀⌯ꘟ
آنچه در این‌پارت خواهید خواند:

╼'حتی بدون اینکه ۲۰ سال بین گداها بزرگ بشه یه شاهزاده واقعی نبود، میگن چجوری روش میشه پاشو بذا.....
⌯ꘟ❀------⋆-----········⊰𖢖⊱········------⋆------❀⌯ꘟ

°•پارت دوم•°

-زود بگو ببینم اینو تو کدوم اتاق پیدا کردی؟

دختر چشمای مصممش رو بهش دوخت و گفت:

+تو اتاق کیم سوآ،خدمتکار قصر شرقی.

بانو کانگ که حالا به هیچ وجه نمی تونست اظطرابش رو از نگهبانا و بانوان بازرس پنهان کنه چند قدم به جلو برداشت،و بلند گفت:

-کیم سوآ کیه؟
بیاد جلو...

همه ندیمه ها متوجه لحن متفاوت بانو کانگ شده بودن،اونایی که سوآ رو میشناختن سرشون رو به عقب برمیگردوندن تا مطمعن بشن هنوز همون جا وایستاده و اونایی هم که نمیشناختنش، مدام به اطرافشون نگاه میکردن تا با خارج شدنش از بین جمعیت، با عامل عصبانیت بانو کانگ آشنا بشن.
اما سوآ متوجه هیچ کدوم از اینا نمیشد ،سرگیجش حالا بدتر شده بود،تمام بدنش رو غرق سرد پوشونده بود و با این وجود حس میکرد تبم داره.
مین هه که چند دقیقه پیش، از اینکه بازرسا هنوز گیره سرشو پیدا نکردن داشت از خوشحالی بال درمیاورد، حالا از شدت ترس حتی نمی تونست درست و حسابی دوستشو صدا بزنه!
همینطور که سرش پایین بود، زیر چشمی به زن عصبانیه روبروش نگاهی انداخت و بعد سرش رو نزدیک سوآ برد و طوری که فقط اون بشنوه گفت:

~یاااا... دختر چرا تکون نمیخوری؟
حتی اگه وسیله ممنوعه داری و می ترسی بری جلو، باید بهت بگم نادیده گرفتن بانو کانگ اونم وقتی اینقدر عصبانیه جرمش بیشتره.
یالا تکون بخور.

سوآ از حرفای مین هه فقط چند تا آوای نامفهوم دستگیرش شد، پس تصمیم گرفت اهمیتی نده.
همه جا تو سکوت مرگباری فرو رفته بود.
بانو کانگ حالا بی طاقت تر از دفعه قبل فریاد کشید:

-نشنیدید چی گفتم؟
کیم سوآ کدوم یکی از شما بی مصرفاس؟!
گفتم بیاد جلو!

همه از ترس نفساشونو تو سینه حبس کردن و با التماس به هم دیگه نگاه میکردن تا شاید فرد مقابل همونی باشه که دارن دنبالش میگردن!
بانو کانگ که حالا از شدت خشم نفس های صدا دار و کشدار میکشید به جمعیت روبروش خیره شده بود و از اینهمه گستاخی دختری که فعلا فقط اسمش رو میدونست به ستوه اومده بود.
همون موقع یکی از بانوان بازرس نزدیک اومد گفت:

+بانوی من،....

بانو کانگ نگاهش رو به سختی از رو به روش گرفت و دختری که صداش کرده بود داد.

+از سرخدمتکار ندیمه های قصر شرقی در مورد ا‌ون دختر سوال کر...

بانو کانگ مهلت تموم کردن جمله رو به دختر نداد و بی طاقت گفت:

⌯ꘟ𝑭𝒂𝒌𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒏𝒄𝒆𝒔𝒔 𝑺1Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon