"Teaser"
"تا وقتی پسرم و به من برنگردونی...جرئت نکن نزدیکم بشی فرمانده."
."اما پسرت مهم تر از همه چیزه تهیونگ، یونجون اینجا امنیت نداره!!"
.
"من فکر کنم دارم عاشق هیونگت میشم"
.
"اما من فقط میخواستم انتقام بگیرم."
.
"سروان جانگ؟!؟ یونگی هیونگ فقط از تو خوشش میاد جیمینی هیونگ!!"
.
"چی؟!؟ اسکاتلند؟!؟ "
.
"خیلی اَسیَتَم کَلدَن بابایی"
_________
•تامی ایز هیررررر!
•چطورین؟!؟ 🥺
•خب تامیِ کم تحمل ،طبق معمول نتونست تحمل کنه؛ دلش واسه ایکیگای تنگ شد و تیزر داد. 👈🏻👉🏻🤍
•فصل دوم؛ با رسیدن فیکشن به 30k ویو، آپ میشه.🧡
•خب حالا، تیزر چطور بود؟!؟🤎
•پیش بینیی چیزی ؟!؟💛
•من که میدونیم فراموشم کردین تو این شیش روز
*خندهصبحتون بخیر💛🤎🧡🤍
5:29
YOU ARE READING
༒︎𝐈𝐤𝐢𝐠𝐚𝐢
Fanfiction [کامل شده] 🤎هر دو عاشق بودند اما دور از هم، هر دو برای هم زندگی میکردند، اما بی هم. قلبهایشان به هم گره خورده بود و گویا هیچ چیز توان باز کردن این گره را نداشت اما توان دور کردنشان از هم را چرا. بعد از رفتنش تنها کسی که برایش مانده فرزند کوچکش ب...