پارت 14- دوست صمیمی

154 44 4
                                    

تام به خونهٔ دوستش هالزی که قرار بود شب رو اونجا بگذرونه رفت. زنگ خونه رو زد و هالزی به استقبالش اومد.
هالزی:«هی پسر!»

تام:«سلام هالزی، ازت بابت امشب ممنونم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تام:«سلام هالزی، ازت بابت امشب ممنونم.»

هالزی:«حرفشم نزن. بیا تو.»

تام رو به اتاقی که قرار بود اونجا استراحت کنه هدایت کرد.
هالزی:«اینم اتاقتون پرنس!»

تام:«عالیه.»

شکم براومده هالزی رو لمس کرد.
تام:«این کوچولو چند وقت دیگه به دنیا میاد؟»

هالزی:«عجیبه،تا حالا ندیده بودم به بارداریم واکنش نشون بدی!»
تام خندید و وسایلش رو تو اتاق گذاشت.

هالزی:«این اتاق رو برای پسرمون چیدیم. درست قبل از این که گهواره رو باز کنیم زنگ زدی.»

تام:«پس هنوز یه اتاق شخصیه!»

هالزی:«اوهوم!»

تام:«واسه زندگی سکسیم خوب میشه!»
هالزی حرف تام رو به شوخی گرفت و خندید.

تام لباس های راحتیش رو تنش کرد و به هال اومد. نامزد هالزی رو دید که مشغول درست کردن یه کاردستی برای اتاق بچه بود.
تام:«سلام، آلِو!»

آلو:«سلام.»

تام:«مرسی که اجازه دادی اینجا بمونم.»

آلو سرشو تکون داد:«حالت خوبه؟»

تام در حالی که با کفش هایی که از بیرون اومده بود پاش رو روی مبل دراز میکرد گفت:«اوه،آره. همه چی خوبه.
اوضاع تو چطوره؟ از پس اجاره‌خونه و این چیزا خوب برمیای؟...»

آلو از سوال خصوصی تام متعجب شد و چپ چپ نگاهش کرد. چنین چیزی واقعا برای تام مهم نبود،فقط میخواست حرفی زده باشه.

هالزی سعی کرد جو سنگین بین اون دو تا رو بشکنه:«سانتا چطوره؟»

تام:«اون خوبه. همونجوری غرغرو و آمریکایی!»

هالزی در حالی که مشغول خورد کردن سیب زمینی برای درست کردن شام بود گفت:«فکر کردم شاید تصمیم گرفته باشی بیخیال اون کار شی.»

تام:«راستش نه.»

هالزی:«منظورت اینه نمی‌خوای کاری رو که به صورت تفریحی واسه روزای تعطیل شروع کرده بودی رو ول کنی و دنبال یه کار بهتر برای پیشرفت باشی؟!»

The good liarWhere stories live. Discover now