پارت 17- سوپرایز

162 42 13
                                    

تام در مغازه رو قفل کرد و طبق معمول یه ساندویچ خرید. روی نیمکت بیرون مغازه نشستن.

تام:«تو نمی خوری؟»

کریس:«به نظرت این غذای سالمیه؟»

تام:«لطفا تو دیگه شروع نکن.»

کریس:«هدفِ اول از غذا خوردن اینه که انرژی کسب کنیم، لذت بردن از غذا هدف دوم محسوب می شه. و وقتی جای اولویت ها عوض شه دهن آدم سرویس میشه!»
چرخی زد و بالای نیمکت رفت.

تام:«کجا رفتی؟»

کریس:«بالا رو نگاه کن!»
تام سرشو بلند کرد و با دیدن کریس بالای سرش در حالی که موهای لختش تو صورتش ریخته بود خنده ش گرفت.

کریس:«بهتره برای سلامتی و افزایش طول عمر سبزیجات بیشتر بخوری.»

تام:«ولی این برگر معرکه‌س، کی می تونه اینو ول کنه و کلم و کاهو بخوره!»

کریس:«به نظرم آب کرفس تو این هوا می چسبه.»

تام:«تو این هوا فقط سیگار می چسبه!»
پاکت سیگارشو از جیب کتش درآورد و یه سیگار لای لب هاش گذاشت و روشنش کرد.

کریس:«می دونی فرشته ها وقتی سیگار می کشن چکار می کنن تا خدا مچشون رو نگیره؟»

تام:«نه...»

کریس:«پرتش می کنن پایین. این ستاره های دنباله دار همون فیلتر سیگارهاشونه!»

تام خندید:«تو همه چی رو می دونی نه؟!»

کریس:«اِی...»

تام:«یکم از خودت برام بگو.»

کریس:«چیز زیادی برای تعریف کردن ندارم. همش رو از ظاهرم می شه تشخیص بدی!»

تام:«مثلا اینکه چطور فهمیدی همجنسگرایی؟»

کریس:«یادم نمیاد گفته باشم همجنسگرام...»

تام:«اوه، پس چی؟»

کریس:«بایسکشوال.
وقتی با یه پسر درباره ش حرف می زنی عجیب به نظر میاد!»

تام خندید:«اما نه وقتی اون درکت می کنه.»

کریس:«تو چی؟ چطور فهمیدی همجنسگرایی؟»

تام:«خب من تو دوران دبیرستان یه دوست دختر داشتم، اما احساس رضایت و خوشحالی نمی کردم. بیشتر برام عجیب غریب بود. می دونی سکس با زن ها مثل رفتن تو غار بتمنه، اگه شانس بیاری و بعد از چندین دقیقه زحمت به تهش برسی بازم نمی دونی از چه مسیری اومدی!»

The good liarWhere stories live. Discover now