نویسنده: برلین
با شنیدن صدای مادر گالف هردو شوکه نگاهی به هم انداختند و پس از ان گالف زودتر از میو به خودش اومد و بعد از صاف کردن صداش با سرفه ای کوچک گفت : ام بزار یه ادم مهمی و که تو زندگیم کم نذاشته رو بهت معرفی کنم
مادر گالف که تقریبا بو برده بود که این مرد خوشتیپ که کنار پسرش نشسته و هر از گاهی باعث پاشیده شدن رنگ قرمز به گونه های پسرش میشه کیه سکوت کرد تا گالف جسارتی که لازم داره رو پیدا کنه
+ اون کسی که کنارم بوده ... درسته که از اول برای دلیل دیگه ای نزدیکش شدم ولی من الان میتونم بگم که
گالف اب دهانش و قورت داد و در این بین از ارتباط چشمی با مادرش و میو خودداری میکرد
لباس میو رو بین دستش گرفت و مشت کرد و سرش و بالا اورد
+ میتونم بگم که این مرد کسیه ک من عاشقشم و میخوام بقیه ی زندگیم و کنارش بگذرونم
سکوت چند دقیقه ای در اتاق حکم فرما شد و تنها چیزی که به گوش میرسید صدای دستگاه هولتر * بود و نفس های منظمی که هر سه نفر میکشیدند
تا اینکه لبخندی روی لب های مادر گالف نقش بست و با کمک دست راستش اشاره کرد که گالف نزدیک تر بره
گالف نزدیک تر رفت و مادر گالف بعد از برداشتن ماسک اکسیژن که هر از گاهی دوباره روی صورتش قرار میداد تا بهتر نفس بکشه گفت : خوشحالم برات
خوشحالم که به این درک و شجاعت رسیدی تا از چیزی که دوست داری محافظت کنی و براش بجنگی
من افتخار میکنم بهت
روکرد به میو و ادامه داد : من تو رو نمیشناسم ولی به پسرم اعتماد کامل دارم
اگر اونقدری ازت مطمئنه که بیاد و با این جسارت و اطمینانی که من در صداش میبینم تو رو به من معرفی کنه پس حتما ارزشش و داری و خودت و بهش ثابت کردی
من از تو فقط یه چیزی میخوام اونم اینه که تنهاش نزاری و اذیتش نکنی میتونی این قول و به من بدی ؟
گالف اشک تو چشماش جمع شده بود و نمیتونست این حرف ها رو تحمل کنه
هنوز نمیتونست با اینکه ممکنه هر لحظه مادرش و از دست بده کنار بیاد
میو نزدیک تر رفت و خم شد و بوسه ای روی دست مادر گالف گذاشت و این حرکت باعث شد گالف کمی تعجب کنه و همچنین لبخندی روی لب های خوش فرمش بشینه
- من بهتون این قول و میدم که تا اخرین لحظه کنارش باشم و همیشه مراقبش خواهم بود
مادر گالف لبخندی زد و ماسک اکسیژن و دوباره برگردوند ... به نظر میرسید خسته شده و میخواد استراحت کنه
YOU ARE READING
Maze (HezartO)
Fanfiction🔸️مقدمه: قصه، قصه ی مردیه ک تو هزارتوی زندگیش گم شده... خلافکاری سخت گیر که همه از اسمش میترسن... و خلافکار داستان ما هدفِ گالف کاناووت سرگرد دادگستری میشه و تمام زندگی شو میزاره تا بتونه اونو دستگیر کنه... و چی میشه اگر زندانی داستان عاشق زندان با...