قسمت یازدهم

172 49 59
                                    

نویسنده: برلین

لحظه ای بعد سرشو از زیر آب بالا آورد و سرفه کنان به سمت میو حرکت کرد و مشت محکمی به قفسه ی سینه‌اش کوبید

- گفتم نمیخوام شنا کنم لعنتی

+ ولی حرف چشمات با زبونت یکی نبود... واسه همین گفتم بهتره یکم به چشمات گوش کنم

و به سمت دیگر استخر شنا کرد

دقایقی بعد گالف پیراهن و شلوارش رو در آورده و ناخودآگاه با میو کورس گذاشته و طول استخر رو طی میکرد

+ یکی بود میگفت نمیخواد شنا کنه

- کی بود؟ من که نمیدونم؟ و قهقهه بلندی سر داد که صداش تو فضای استخر اکو شد

و نگاه خیره میو رو که روش مونده بود ندید

سرشو چرخوند که با دیدن میو در نیم متری خودش کمی عقب رفت که محکم به دیواره استخر برخورد کرد تنش با برخورد با سردیِ دیوار در مقابل آب گرمی که در اون قرار داشتن لرزی گرفت... میو نزدیک تر اومد

+ تو چرا انقد نزدیک شدی یهو؟ برو عقب تر... بیا یه بار دیگه مسابقه بدیم

ولی میو مسخ شده فقط بیشتر به گالف نزدیک میشد تا جایی که گالف برای نچسبیدن بدن میو به بدنش دستاشو روی قفسه سینه میو قرار داد و کف دستش پذیرایِ تپش‌های بلند قلب میو شد

+ هی هی هی... کجا داری میای...

میو سرشو نزدیک موهای گالف برد و عطر موهاشو نفس کشید موهای گالف عطر خاصی داشتن

عطر شامپو نبود چون خودش هم از شامپوهایی که گالف استفاده میکرد به موهاش میزد ولی عطر موهای گالف بوی خاصی داشت شاید بوی معصومیتی که میو خیلی وقت بود از دست داده بود

+ هی رئیس برو کنار قلقلکم میاد

میو نفسشو روی گردنش رها کرد و سرشو مقابل سر گالف قرار داد گالف فشاری به قفسه سینه‌اش وارد کرد تا اونو از خودش دور کنه: هی رئیس بیا دوبار...

با خم شدن میو روی صورتش کلمات در میان لب‌های تشنه میو بلعیده شدن

گالف نمیتونست نفس حبس شده‌اش رو رها کنه فقط فشارشو روی سرشونه میو بیشتر میکرد

میو لب‌های گالف رو به ترتیب میبوسید... عطشی که در بوسه‌شون شکل گرفته بود گالف رو به شک می‌انداخت که رئیسش مدت هاست منتظر این بوسه بوده

با طولانی تر شدن زمان بوسه گالف نفس کم آورده و با مشت‌های پی در پی به شونه میو کوبید میو آخرین بوسه رو از لب پایینی گالف گرفت و آروم روی لب‌هاش زمزمه کرد: از دوست پسر لعنتیت متنفرم

و بعد با سرعت خودشو از آب خارج کرد...

گالف تا چند لحظه در شوک بود دستشو از آب بیرون آورد و روی لبش کشید

Maze (HezartO)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon