نویسنده: برلین
گالف چشماش از تعجب درشت شد و پرسید : از طرف عروس اومدی ؟ یعنی چی؟
که با به صدا در اومدن زنگ در سالن همهمه ای به پا شد و میلی پایین پرید و گفت: آخجون مامانم اومد ...
گالف که دیگه بیشتر از این نمیتونست گیج بشه با همون حس سردرگمی به میو نگاه کرد ک میو اروم زمزمه کرد برات توضیح میدم...و گالف و با سوالاتی که در ذهنش شکل گرفته بود تنها گذاشت
پس از گذشت ۱۰ دقیقه عروس همراه میو وارد شد که این باعث تعجب اون عده ای که میو رو میشناختند و همینطور دوستان گالف شد
تنها در این میان چمپ ک در جایگاه عروس و داماد منتظر عروسش بود با آرامش و خوشحالی ای که به راحتی میشد از نگاهش دید ؛مسیر رونگاه میکرد
عروس لباس ساده ای پوشیده بود و دسته گلی از رز های سرخ در دست داشت و موهایش به سادگی با تاج گلی صورتی رنگ بسته شده بودند ...همه چیز به شدت بوی سادگی میداد ...
میو دست دخترک را دور بازوی خود پیچیده بود و میلی و چند دختر کوچولوی دیگ همزمان در جلوی پای عروس گل های پرپر شده رو روی زمین پخش میکردن
میو بعد از سپردن دختر به دست چمپ آرام پیشونی اش را بوسید و روبه چمپ گفت: مراقب خواهرم باش چمپ چشماش و بست و اطمینان داد
میو از جایگاه خارج شد و دست میلی و گرفت و هردو به جایی که گالف ایستاده بود برگشتن ...
گالف دیگ نمیتونست خودش و کنترل کنه : خب؟؟
+ بزار مراسم تموم بشه میگم برات چرا انقدر عجله داری؟
گالف سعی کرد به حرف میو گوش بده به هرحال عروسی دوست نزدیکش بود پس منتظر موند و قسم خوردن عروس و داماد رو تماشا کرد
********
موسیقی جالبی در سالن پخش میشد و زوج ها در سِن رقص تانگو میرقصیدند عروس و داماد هم در میان آنها لحظات عاشقانه ی خود را سپری میکردن
میو نزدیک گالف شد و دستش رو دراز کرد: برقصیم؟
گالف ابرویی بالا انداخت و گفت: اول بهمبگو اینجا چه خبره در مورد رقص هم اونوقت بهش فکر میکنم
میو پوفی از سر کلافگی کشید: میگم برات میگم ینی تعریف میکنم دیگ چرا انقدر فکرتو مشغول میکنی؟ موضوع به قدری طولانی هست که نتونم اینجا بگم
با اومدن میلی بحثشون نصفه موند دخترک کل صورتش و شکلاتی کرده بود
و دستاش رو بالا گرفته بود تا با لباسش برخورد نکنه و لباس پرنسسی اش خراب نشه
دایی فکر کنم زیاد شکلات خوردم
میو با یک حرکت دختر و بغل کرد و بینی شو بین انگشت میانی و اشاره فشار داد: تازه فکر میکنی زیاد خوردی کوچولو؟
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Maze (HezartO)
Hayran Kurgu🔸️مقدمه: قصه، قصه ی مردیه ک تو هزارتوی زندگیش گم شده... خلافکاری سخت گیر که همه از اسمش میترسن... و خلافکار داستان ما هدفِ گالف کاناووت سرگرد دادگستری میشه و تمام زندگی شو میزاره تا بتونه اونو دستگیر کنه... و چی میشه اگر زندانی داستان عاشق زندان با...