4:58

226 58 13
                                    

(به یاد داشته باشید که هنوز برنگشتن و الا تو طبیعتن)

"کوکی
کووووک
آهای خرگوش خوابالو
پاشو"
"پاشو دیگه
الا آفتاب غروب میکنه هوا تاریک میشه مجبورم برگردم اونوقت تو همش خواب بودیا!"
با شنیدن حرفای جیمین، با اینکه هنوز خستم بود چشماشو باز کردم
امروز روز جیمین بود
روز اون کیوت دوست داشتنی
نباید میخوابیدم و امروز رو خراب میکردم
ثانیه به ثانیه ی کنار جیمین با ارزش و کمیابه
پس تنبل بازی بسه!
آب دهنمو قورت دادم و مزه ی تلخی تو دهنم پیچید.

یه خمیازه ی گنده کشیدم و دستامو تکیه گاه بدنم کردم، نیم خیز نشستم و خسته و خواب آلود به جیمین سرحال نگاه کردم.
اصلا انگار نه انگار خواب بوده.
نه خبری از موهای بهم ریختست نه صورت پف کرده؛
تو همیشه پرفکتی جیمینی!
بهم نگاه کردی
متعجب و کنجکاو
و بعد دستتو گذاشتی رو صورتت و بلند بلند خندیدی
باید عصبانی میشدم مگه نه؟
ولی نمیشه از دست تو چیزی به دل گرفت
میدونم که داری به قیافه ی من میخندی ولی نمیتونم جلوی لبخندمو بگیرم
خندیدنت خیلی پرستیدنیه
واگیر داره
هروقت تو میخندی منم چه بخوام چه نخوام لبخند میزنم
کاش همیشه همین شکلی بودم
کاش همیشه این شکلی میموندم تا تو بهم بخندی و اون دندونای خشکلتو نشونم بدی
بین خنده هات، تمام افکار بچه گانتو به زبون آوردی
"کوکیییی
وقتی خواب بودی عین خرگوشی بودی که در حال شیر دادن به بچه هاش بوده و تو همون حالت خوابش برده
الانم شبیه یه مینی لوپ(نوعی نژاد خرگوش)شدی که هویجشو گم کرده"
و بعد دوباره غش غش خندیدی
اما این بار صدای خنده هات تنها نبودن
حالا خنده های من صدای خندهاتو همراهی میکرد و نمیذاشت صدات تنها باشه
میدونی
خندیدن همراه تو
از نگاه کردن به خندیدنت لذت بخش تره
تو پر از لذتی
لذتای پاک و لطیف
جوابی نداشتم که بهت بدم
پس فقط سکوت کردم و بهت نگاه کردم
حلالی چشمات محو شد و به حالت عادی برگشت
به چشمام زل زدی و توهم بهم نگاه کردی
سکوت کردیم و با چشمامون حرفامونو زدیم و نیاز هارو بیان کردیم
نیاز به گفتن دوستت دارم
نیاز به آغوش
نیاز به بوسه های پیاپی
تو هم حل شدیم و غرق شدیم
تو سکوت
یه سکوت کوتاه اما پر خاطره
چشم ازم برداشتی به پشت سرم نگاه کردی و هین بلندی کشیدی
با دستات دهنتو پوشوندی و با حیرت داد کشیدی
ههههه کووووکییییی
غروبو نیگااااا"

نه خبری از موهای بهم ریختست نه صورت پف کرده؛تو همیشه پرفکتی جیمینی!بهم نگاه کردی متعجب و کنجکاو و بعد دستتو گذاشتی رو صورتت و بلند بلند خندیدیباید عصبانی میشدم مگه نه؟ولی نمیشه از دست تو چیزی به دل گرفتمیدونم که داری به قیافه ی من میخندی ولی نمیتو...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
YouWhere stories live. Discover now