از اون روز تو سبزه زار تا حالا چند روزی میگذره و ما این چند روز اصلا همدیگرو ندیدیم
شاید از خجالت بوسه بود
شایدم از خجالت اعتراف
اما بنظرم هردومون به زمان نیاز داشتیم
پس این چند روز جدایی بد نبود
فردا میخوام بیام پیشت ، فقط نمیدونم چرا انقدر ذوق دارم.ما اکثر روزا تو حیاط عمارت یا گاهی پشت میز باهم ملاقات داشتیم اما من هیچوقت انقدر ذوق زده نبودم.
نمیدونم چه لباسی بپوشم
یا چه مدل مویی بزنم که بهم بیاد
میخوام عالی باشم جیمین
عالی به چشم توراستی این چند روزه شیدا شدم
مدام برات مینویسم و مینویسم
عشق و دوست داشتنم لبریز میکنه و میریزه اینور و اونور
یه تیکیش دفتر خاطراتمو پر میکنه
یه تکیش میریزه رو دفتر طراحی و نقاشیتو به رنگ عشق در میاره
راستی
نقاشیتو کامل کردم
فردا بهت نشونش میدم
مطمئنم شوکه میشی
من خیلی روش کار کردم،با هر خطی که میکشیدم تصویرت جلوی چشمم به رقص در می اومد
فکر کنم لذت بخش ترین کاری بود که تا حالا انجام دادم
شاید بقیه ی عمرمو صرف نقاشی کردن تو کنم
ارزششو داره
کاش میتونستم حستو بخونم
شاید میفهمیدم تو هم مثل منی یا نه
شاید حتی عاشق تر از من باشی
کسی چه میدونه؟...@yoooung4ever→telegram
YOU ARE READING
You
Randomبذار بهت نزدیک بشم مطمئنم چشمهای سردت از پشت این قشر یخی اطراف رو مبهم میبینه. اجازه بده بهت نشون بدم دنیا میتونه چقدر گرم و قشنگ باشه. قول میدم که گرمای دست من قلب یخ زدهات رو التیام بده. اصلا چرا سرما رو دور کنیم؟ شاید من باید مثل تو منجمد بشم...