تازه از سر کار برگشتم
خسمته و تنها راه در کردن خستگیم نوشتن برای توعه
نوشته هایی که احتمالا هرگز از طرف تو خونده نخواهند شد مگر بعد از مرگم
کارا رو انجام دادم
از کارم استعفا دادم و تمام پولایی که تا حالا پس انداز کرده بودمو از صندوقچه در آوردم
به عمو تام سفارش کردم یه جا برای موندنمون پیدا کنه و به بهونه ی تایم ناهارِ سر کارم، از نانا خواستم برام چنتا ساندویچ مرغ بپیچه تا توی راه گشنه نمونیم.
نامه ی خداحافظیم براش آماده کردم که موقع رفتن بذارمش تو اتاقم تا اگر بهم سر زد و ندیدم نگرانم نشه
احتمالا دیگه هرگز نانا رو نمیبینم، از الا دلم براش تنگه.
میبینی جیمین؟
من کلی مشغله ی ذهنی دارم
یادمه قبلنا که نانا خسته بود و من سعی میکردم از طریق ماساژ دادن دست و پاهاش بهش کمک کنم بهم میگفت خستم
اما خسته ی ذهنی، نه جسمی!
اون موقع عقلم نمیرسید که ذهن خسته، صد برابر بد تر از خستگی جسمه.
فکر کنم حالا نوبت منه که این جمله رو بگم.
خستم!
نه خسته ی جسم
خسته ی ذهن
خستم...
و گفتم که تنها چیزی که خستگیمو در میبره خیال پردازی در مورد توعه.جیمینی من یه چیزی فهمیدم
متوجه شدم همه ی نویسنده ها وقتی از معشوقشون مینویسن فقط در مورد خصوصیات ظاهریش صحبت میکنن
مثلا میگن 'ستاره های تو چشماش'
یا 'پوست مثل مرواریدش'
یا 'موهای حریریش'
خب اینا که همش در مورد جسمه!
اینا همش فانیه
پس روحش چی؟
معشوقشون روح نداره یا روحشو نمیبینن؟
ما عشقمون فرق داره
عشقمون عجیب و سادست
تودار اما قابل رویته
پس بیا اینبار در مورد روحت صحبت کنیم
در مورد شخصیتت
مثلا بذار از مهربونیت بگم
یا شاید بهتر باشه اول از صبوریت صحبت کنیم.
نه نه
شجاعتت، ریسک پذیریت و نترس بودنت بیشتر از همه چیزت منو به وجد میاره.
اصلا میخوای در مورد عاقل و بالغ بودنت بگم؟
یا عشق به کتاب
علاقت در مورد تنقلات چطور؟ میخوای از اون شروع کنیم؟
چی بگم جیمین؟
چی از روح سفید و شخصیت بالغت بگم؟
از کجا شروع کنم؟
میبینی؟
من روحتو بیشتر از جسمت دوست دارم
جسم فانیه
ولی روح چیزیه که باقی میمونه
تا قیام قیامت
بیا من و تو عاشق روح هم بشیم
باشه؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
You
Diversosبذار بهت نزدیک بشم مطمئنم چشمهای سردت از پشت این قشر یخی اطراف رو مبهم میبینه. اجازه بده بهت نشون بدم دنیا میتونه چقدر گرم و قشنگ باشه. قول میدم که گرمای دست من قلب یخ زدهات رو التیام بده. اصلا چرا سرما رو دور کنیم؟ شاید من باید مثل تو منجمد بشم...