دارم فکر میکنم
به گذشتمون
فک کنم چند وقتی میشه که دیگه فرشته صدات نزدم نه؟
چقدر گذشته از آخرین باری که بهت گوشزد کردم که زیبا و پرستیدنی هستی؟
چیشد که به اینجا رسیدم
من کسی بودم که ساعت ها از پشت نرده بهت چشم میدوختم و توی خیالاتم تو رو کنار خودم تصور میکردم
حتی حرف زدن با توعم یه خیال واهی بشمار می اومد
یادمه ساعت ها نگات میکردم و تو دلم میگفتم ، همین که میتونم از دور ببینمتم کافیه.
حالا ما اینجا هستیم
دوتا عاشق و شیدا که قرار فرار گذاشتیم
چیشد جیمین؟
هی پسر! چجور انقدر منو عاشق خودت کردی؟
میخواستم فقط یکم دوست داشته باشم
ولی از دستم در رفت....
عاشق شدم
عاشق نفس های کوچولو و کوتاهت موقع خواب.
عاشق بوی نوزادی که ازت بدنت ترشح میشه
اوه خدای من
من عاشق یه فرشته شدم
عاشق یه فرشته شدن کار آسونیه
همه عاشقش میشن!
قسمت جالب اینجاست که حالا اون فرشته هم عاشق منه
دوستت دارم
نمیدونم چندمین باره که مینویسمش
ولی دوست دارم
YOU ARE READING
You
Randomبذار بهت نزدیک بشم مطمئنم چشمهای سردت از پشت این قشر یخی اطراف رو مبهم میبینه. اجازه بده بهت نشون بدم دنیا میتونه چقدر گرم و قشنگ باشه. قول میدم که گرمای دست من قلب یخ زدهات رو التیام بده. اصلا چرا سرما رو دور کنیم؟ شاید من باید مثل تو منجمد بشم...