بوسیدمت
هزار بار پس از هر بار
و تو نمیدانی
و تو نخواهی فهمید
برای لعل لب هایت جان فدا میکنم
و تو ندانستی چگونه بوسه هایت درمان کرد زخم هایم را
تو از قدرت بوسه هایت نمیدانی
تو زیبایی لب هایت را نمیفهمی
بوسیدم تو را هزاران بار در خواب و رویا
هزاران بار پس از هربار
بوسیدم و درد خاموش شد
بوسیدم و عشق آغاز شد
تو از قدرت بوسه هایت چه میدانی؟
که همانقدر که درمانگرست
مجون تر میکند ذهن دیوانه ام را
و من میخواهم لمس طعم عشق را
هر بار بیشتر از قبل
تو از قدرت بوسه هایت چه میدانی؟
YOU ARE READING
You
Randomبذار بهت نزدیک بشم مطمئنم چشمهای سردت از پشت این قشر یخی اطراف رو مبهم میبینه. اجازه بده بهت نشون بدم دنیا میتونه چقدر گرم و قشنگ باشه. قول میدم که گرمای دست من قلب یخ زدهات رو التیام بده. اصلا چرا سرما رو دور کنیم؟ شاید من باید مثل تو منجمد بشم...