3:50

282 63 40
                                    

این جانگکوکه که مینویسه

خب
سلام!

جیمین امروز بعد از اینکه از مدرسه برگشتم دفترچه رو بهم داد و گفت گوشه ی انباری پیداش کرده
و لازم به ذکره که بگم همون موقع که برگشتم پرید رومو انقدر بوسیدم که دیگه صورتمو حس نمیکنم

هیفده سال دوری از این دفترچه باعث شد به کل فراموشش کنم و یه جورایی همون روز که پیداش نکردم قیدشو زدم

اما خوشحالم که الا دوباره بهم برگشته
حس میکنم تکه از روحم بهم برگردونده شده

جیمین کلی گریه کرد و با یکم خجالت اعتراف کرد در نبودم دفترچه رو خونده

خب اتفاقیه که افتاده و مشکلی هم نداره

بنظرم حالا که بعد از چندین سال به این دفتر رسیدم حرفای خیلی زیادی هست که باید بزنم
اما ترجیح میدم از مهم ترین مسائل شروع کنم

اول از همه من معلم شدم
معلم موسیقی
البته به لطف جیمین
الا ده ساله که معلم این روستام و دانش آموزای خودمو دارم

من و جیمین تصمیم گرفتیم بچه ای رو به فرزندی نگیریم چون به این نتیجه رسیدیم که توانایی بزرگ کردنشو نداریم

بجاش جیمین برای چند ساعت بچه های همسایه رو قرض میگره

با اینکه ما توانایی داشتن یه بچه رو نداریم اما نمیشه عشق جیمین به بچه ها رو دست کم گرفت

اون اوایل مردم روستا بچه هاشونو دست ما نمیسپردن چون از نظرشون ازدواج و عشق دوتا پسر به هم چیز عجیب و غیر معقولی بود

اما بعد از گذشت چند ماه به عشق و علاقه ی جیمین ایمان آوردن و الا وضعیتمون جوری شده که همسایه ها خودشون با دست خودشون بچه هاشونو به دست جیمین میدن
جیمین بهشون شعر ها ی کودکانه یاد میده و براشون لباس های جدید و قشنگ میدوزه

تحمل اینکه کل روز تو مدرسه با بچه ها سر و کله بزنی و وقتی خورد و خسته در خونه رو باز میکنی بجای دیدن یه خونه ی ساکت و آروم با یه لشکر بچه روبرو بشی واقعا سخته اما جیمین اونا رو دوست داره و با لبخندی محو نشدنی ازشون مواظبت میکنه
البته فقط برای چند ساعت.
بعدش دوباره هردومون خسته میشیم و خداروشکر میکنم که بچه ای نداریم که بیست و چهار ساعته بغل دستمون باشه.
گاهی مجبور میشم اون توله های شیطونو از خونه بیرون کنم تا بتونم همسر عزیزمو ببوسم
جلوی اونا بد آموزی داره
من واقعا نمیخوام وقتی بچه ها میرن خونه جلوی والدینشون دهن لقی کنن و تمام جزئیات بوسمونو از دیدگاه خودشون تعریف کنن

خب
خوبه که یکمم در مورد مشکلاتمون حرف بزنم

بزرگترین مشکل من و جیمین کیکه
جیمین کیک کشمشی دوست داره و من کیک گردویی
اولای زندگی مشترکمون خیلی سر این موضوع بحث میکردیم و در آخر به این نتیجه رسیدیم که بهتره یکبار کیک کشمشی بخوریم و بار دیگه کیک گردویی
برای هرکدوم از ما تحمل اون یکی طعم سخته اما بخاطر هم باهاش کنار اومدیم
هرچند هنوزم نظرم تغییر نکرده و از کشمش متنفرم..

من و جیمین توی حیاط بزرگ خونمون رو پراز درخت و درختچه کردیم چون بنظرمون گیاه ها واقعا لایق دوست داشتنن و کی بهتر از من و جیمین برای عشق ورزیدن به اون ها؟
حیاطمون پر از درخت گیلاسه و هروقت که بهار از راه میرسه بوی شکوفه های گیلاس به راحتی به قابل استشمامه
من و جیمین بعضی از عصر ها، اگه هوا مساعد باشه پتوی کوچیکی تو حیاطمون پهن میکنیم و زیر درختا میشینم.
علاقه ی جیمین به گیلاس وصف نشدنیه اما با اینحال اون کمی به بوی گیلاس حساسیت داره و هروقت تو حیاط میشینیم عطسه های کیوت و دلبری از دستش فرار میکنه

سال های زیادی از انقلاب فرانسه میگذره و ما خبری از خانواده ی جیمین نداریم
هرچند اونقدر بهش سختی دادن و فشار وارد کردن که جیمین هرگز حاضر نشد دنبالشون بگرده
آخرین خبری که ازشون گرفتیم مال هیفده ساله پیشه
گرفتن اطلاعات در مورد خانواده ی اصیل پارک کار سختی نبود و تونستیم بفهمیم اونا چند ماهی بعد از شورش مردم از ترس جونشون فرانسه رو ترک کردن و احتمالا به انگلستان پناه بردن

و در آخر در مورد نانا...
ما برای نانا نامه فرستادیم و تمام موضوعو مفصل شرح دادیم
این شد که نانا هم یک سال بعد از اومدن ما به روستا، به اینجا اومد و به جمع ما پیوست

نانا با آقای کُنت ازدواج کرد و الا باهم خوشبختن
اوضاع خوب پیش میره و حتی اگه نره هم ما همدیگرو داریم تا در کنار هم اوضاعو سر و سامون بدیم
فکر میکنم وقتشه که این دفترو ببندم و دفتر جدیدی رو باز کنم

من به فرشته کوچولوم رسیدم
و حالا اونم به شادی رسیده و عاشق منه

داستان ما همینجا به پایان میرسه.
'تمام'

همون لحظه جیمین روی کول جانگکوک میپره و باعث میشه دستش بلرزه و خط زشت و ناهمواری روی تمام برگه ای که نوشته ایجاد بشه

جانگکوک دستشو داخل موهاش میکنه و اونا رو از ریشه میکشه و زیر لب میغره
"جیمین! داشت تموم میشد
حالا مجبورم دوباره بنویسمشون"

جیمین بیخیال میخنده و بوسه ای رو لب های نرم همسرش میکاره
"بیا یکم قدم بزنیم
بهاره و شکوفه ها در اومدن
اینا رو ولشون کن"
جانگکوک لبخند میزنه و قلمو روی کاغذ رها میکنه
دستاشو دور کمر جیمین حلقه میکنه و جواب بوسشو میده
"باشه
ولی قبلش من باهات یه کار کوچولو دارم آقای پارک"

(پایان)

YouWhere stories live. Discover now