Surprise (Vmin) pt.1

1.5K 142 44
                                    

Two Shot

Smut/ Dirty Talk/ Romance

------------------------------------------

صدای کر کننده ی موزیک حسابی گوش هاش رو آزرده بود بنابراین سعی میکرد با بیشتر نوشیدن از گیلاس شراب توی دستش، کمی از آزارش کم کنه.

مردی که روی ارشه ی کشتی تمام مدت زیر نظرش داشت، اونو حتی با وجود ماسک روی صورتش، شناخته بود و حالا تا قسمت بار-کلاب کشتی هم دنبالش اومده بود.

اون مرد مثل روباه طمع کاری بود که تهیونگ از همون اول ذاتش رو میدونست و بارها به هوسوک راجع بهش گفته بود.

وقتی مین یونگی تونست کمی کارش رو رونق بده و به پای شرکت جانگ برسه، سونگ، روباهی که حالا کنار تهیونگ ایستاده بود هم به هوسوک پشت کرد و سرمایشو تقدیم شرکت مین کرد.

پس حالا قصدش از اینکه به دستِ راست جانگ هوسوک _تهیونگ_ نزدیک میشد چی بود؟!

احتمالا بابت جونش میترسید. حداقل تا این حد احمق نبود که ندونه هوسوک خیانتشو بی جواب نمیذاره!

#" برام عجیبه که تورو اینجا میبینم کیم!"

سونگ گفت و جرئه ای از شامپاین توی دستش نوشید. دنبال هر فرصتی میگشت تا کاری که در آخر به نفعش تموم میشه رو انجام بده.

تهیونگ جوابی بهش نداد و حتی نگاهشو جدی تر به رو به روش دوخت.

#" گوش کن. امیدوارم بتونی به آقای جانگ منظورمو برسونی. توی وضع آشفته ی بازار، همکاری و سرمایه گذاری توی شرکتی مثل مال شما که رو به ورشکستگیه، زیاد عاقلانه به نظر نمیاد."

مرد میانسال که هیکل نچندان رو فرمی داشت و تهیونگ میتونست توی اون شلوغی، بوی نامطلوب سیگار و الکل رو به راحتی ازش حس کنه؛ سعی داشت خیانتش به شرکت جانگ رو با بهانه های مسخره ش توجیه کنه.

هر چند هدف تهیونگ از رفتن به جشن بالماسکه ی مین یونگی توی اون کشتی _که بیشتر به یه پارتی توی کلاب های شبانه شباهت داشت_ رسیدن به همین مرد بود؛ اما برای پسر سخت بود تحمل همچین آدم حریص و طمع کاری که حاضره حتی بعد از خیانت کردن، پاچه اش رو لیس بزنه.

جرئه ی دیگه ای از گیلاس توی دستش نوشید و بعد درحالی که به طرز جذابی برمیگشت و آرنجش رو روی میز کنارش میذاشت، به مرد نگاه کرد.

ماسک مسخره ای با رنگ هایی ناهماهنگ روی صورت مرد بود که به نظر میومد حسابی هم نسبت بهش اعتماد به نفس داشت.

تهیونگ پوزخندی زد که مرد تونست با وجود نور کمِ فضا، به راحتی انحنای لباشو که از ماسک بیرون بودن، ببینه!

بزاق دهنش رو قورت داد و سعی کرد آرامش خودشو حفظ کنه. از همون اول از این پسر خوشش نمیومد، یا بهتر میشه گفت ازش میترسید.

OneShot Collection | VminkookWhere stories live. Discover now