کانسپت (کوتاهتر از سناریو)
کوکمین+ "شنیدم بازم بدون اطلاع به پرستارا رفتی بیرون!"
دکتر با حالتی تمسخر آمیز وارد اتاق شد و رو به جونگکوک گفت. پسر بعد از دیدنش، تکونی توی تخت خورد و خواست کارشو توجیه کنه.
- "گفته بودم نمیتونم همش توی این اتاق کسل کننده بمونم دکی! فقط یه نخ سیگار توی هوای آزاد کشیدم."
+ "و انگار قراره به اینطوری صدا زدنم ادامه بدی..."
جونگکوک نیشخندی زد و با فشار دادن دکمههای زیر دستش، تختش رو بالا آورد تا به حالت نشسته دربیاد.
- "دقیقا دکی!"
جیمین چشماشو تو حدقه چرخوند و با تلاش زیادی جلوی خندهاشو گرفت.
پروندهی پسرو برداشت و نگاهی بهش انداخت، به نظر میرسید مدت زیادی تا مرخص شدنش نمونده اما اون پسر قطعا نمیتونست این چند روز روهم تحمل کنه تا کاملا خوب بشه!+ "خیلی خب... با این وضع، فکر کنم لازم نیست دربارهی اینکه نباید سیگار بکشی چیزی بهت بگم؟!"
- "درواقع... میتونم یکم از نصیحتاتو بشنوم، البته... اگه یکم بیای نزدیکتر!"
لحن شیطنتآمیز جونگکوک کاملا برای جیمین واضح بود. سالها بود که این پسرو میشناخت و تقریبا از تمام خصوصیات اخلاقیش خبر داشت. اون قرار نبود حرفاشو گوش بده؛ فقط داشت بازیگوشی میکرد.
بعد از چک کردن سرمش، برای شنیدن ضربان قلب پسر با گوشی پزشکیش جلو رفت. عملیات آخری که دوست پسرِ پلیسش توش شرکت کرد، صدمات جدیای بهش وارد کرده بود. زمانی که جیمین اینو فهمید، تا حد مرگ ترسید اما از هیچ کاری برای خوب شدن جونگکوک دریغ نکرده بود.
تمرکز کرد تا صدای قلبشو درست بشنوه اما سینگینی نگاه جونگکوک اجازه نمیداد.
- "وقتایی که درو پشت سرت میبندی، فکرم به سمت جاهای خوبی نمیره دکتر!"
جیمین میتونست داغ شدن گونههاشو با شنیدن اون حرف، حس کنه. هیچوقت قرار نبود به اینطور رفتارهای دوست پسرش عادت کنه. گوشی رو از گوشش برداشت و نیشخندی به لباش هدیه داد.
+ "ممکنه بتونیم فکراتو عملی کنیم..."
با عشوهای مختص خودش گفت و کامل روی جونگکوک خم شد. به چشماش زل زد و با کم کردن فاصله، تقریبا پسرو قانع کرد که میخواد ببوستش اما بعد فقط بینیهاشونو به هم زد و خندید.
+ "البته فقط وقتی که صحیح و سالم از این بیمارستان مرخص شی!"
چهرهی ناامید و تخس جونگکوک، خندهشو تشدید کرد. حتی با همین چیزهای کوچیک، عشقش به این پسر روز به روز بیشتر میشد. پسری که به شدت کلهشق بود و دیوونه بازیهاش حدومرز نداشت؛ اما جیمین از همون دوران کودکی که همبازیِ هم بودن، عاشق جونگکوک بود و هیچ چیزی نمیتونست عوضش کنه.
اونا همو داشتن و این قشنگترین نکتهی زندگی جفتشون بود..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.سال نوی همگی مبارکککک ~🩵
امیدوارم توی سال جدید بهترینها براتون اتفاق بیوفته :")))
YOU ARE READING
OneShot Collection | Vminkook
Randomکالکشن وانشات و سناریو از کاپل های ویکوکمین (Kookmin - Vmin - Vkook) شامل اسمات 🔞 و غیر اسمات در ژانرهای مختلف.