Mi Luna pt.2 (Kookmin) 🔞

289 44 8
                                    

ماهِ من
کوکمین
پارت دوم

-----------------+ "میتونم ببوسمت؟ مثلا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-----------------
+ "میتونم ببوسمت؟ مثلا... همین الان؟"

جیمین با خیره شدن به لب‌های جونگکوک پرسید و سرش رو نامحسوس جلو برد. دلش بدجوری بوسیدن اون لبای باریک رو می‌خواست اما چند لحظه صبر کرد تا جونگکوک واکنشی نشون بده.

- "من صادقانه جلو اومدم..."

صدای جونگکوک از بسته شدن چشم‌های جیمین جلوگیری کرد. لحنش ناراضی و سرد بود.

+ "چی؟"

جیمین با تعجب نگاهش کرد. از اینکه جونگکوک عقب کشید و بهش جوابی نداد، اخم کرد و می‌خواست دلیلش رو بدونه.

- "یادمه که چقدر جلوی آینده تمرین کردم تا باهات حرف بزنم."

به همون اعتراف اشاره میکرد. درواقع، جونگکوک اصلا نتونسته بود اون اتفاق رو فراموش کنه. طوری که رفتار جیمین قلبش رو شکونده بود و تا همین امروز، صورت جیمین توی اون لحظه رو فراموش نکرده بود.

برای همین هم باوجود اینکه حالا میدونست جیمین دوستش داره حتی میخواد که ببوستش، نتونست به خودش اجازه بده که راحت ببخشه. نه تا وقتی حرفاشو نمیزد.

- "اما تو جوری رفتار کردی که حس آشغال بودن بهم دست بده..."

+ "جونگکوک!"

جیمین با التماس نگاهش کرد. با چشم‌هاش سعی داشت بهش بفهمونه که دلش نمیخواد اینارو بشنوه. خودخواهی بود اما دوست نداشت عذاب وجدانش دوباره برگرده.

- "ازم نخواه همه‌ی اینارو ندید بگیرم و ببوسمت..."

و جیمین احساس حماقت کرد. واقعا چه فکری با خودش کرده بود؟ چیکار میتونست بکنه؟ چطور میتونست بی عرضگی و ترسو بودنش رو جبران کنه؟!

نگاهش پایین افتاد. به بالا و پایین شدنای سینه‌ی جونگکوک نگاه کرد و فهمید که به خود پسر هم چه فشاری اومده. اون حق داشت و جیمین نمیتونست کاریش کنه.

جونگکوک به پسر قد کوتاه‌تر نگاه کرد و وقتی واکنشی ازش ندید، سری به نشونه تاسف تکون داد و حرکت کرد تا از اونجا بره. انگار امیدی که داشت بیهوده بود!

OneShot Collection | VminkookWhere stories live. Discover now