Sexy Red! (Kookmin) 🔞

390 57 16
                                    

ایمجین
کوکمین

+ "از اینکه همش به عکسمون نگاه کنم خسته شدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+ "از اینکه همش به عکسمون نگاه کنم خسته شدم."

جیمین درحالی که روی تختش دراز کشیده بود گفت و صدای جونگکوک از پشت تلفن و میون صدای بارون به گوشش رسید.

- "بهت که گفتم بیبی! بعد از تحویل دادن بارهای امشب، میام پیشت. دلم برای حس کردنت تنگ شده!"

پسر خواست جونگکوک رو اذیت کنه: "پس زودتر برگرد چون دلت نمیخواد الان بشنوی که چی تنمه و چطوری منتظرتم."

جونگکوک با جدیت گفت: "کنجکاو شدم!"

جیمین خندید. قوه‌ی تخیلش توی همون لحظات طوری به کار افتاد که میتونست گرم شدن زیر دلش رو حس کنه. جونگکوک رو پیش خودش تصور میکرد که لمسش میکنه و میخواد به فاکش بده.

+ "اگه اینجا بودی می‌تونستی خودت شورتی که برام خریده بودی رو دربیاری و لمسم کنی. بدجوری می‌خوامت جونگکوک!"

و بعد پسر مو قرمز مطمئن شد که کوک صدای "آه" طولانیش که بیشتر شبیه یه ناله‌ی خفیف بود رو بشنوه.
جونگکوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودشو در برابر لحن پر از عشوه‌ی جیمین کنترل کنه.

- "فاک جیمین! میخوای دیوونم کنی؟ یا دوست داری به کشتنم بدی؟!"

طوری پرسید که مطمئن بود جیمین منظورش رو متوجه میشه. دست راست مافیای بزرگ شهر بودن اصلا کار آسونی نبود و جونگکوک نمی‌تونست به همین راحتی کارشو رها کنه و بره پیش معشوقه‌اش!
اینکار به معنی سرپیچی از قوانین بود و رسما سرشو به باد میداد.

یاد یک سال پیش افتاد. بعد از شب هات و فوق‌العاده‌ای که با رقاص مورد علاقه‌اش گذروند و بهترین سکس عمرش رو تجربه کرد؛ باید می‌فهمید توی دامی افتاده که رهایی ازش غیر ممکنه!

و حالا باید با ذهنی که مدام اون صدای شهوت‌آلود رو بهش یادآوری میکرد، برای ادامه‌ی کار برمی‌گشت. کاری که درباره‌اش به پسر مو قرمزش دروغ گفته بود. اینکه میخواست بارهای جدید رو تحویل بده!

چطور می‌تونست بگه مامور کشتن پنج‌ نفر از دشمن‌های مهمِ گروهشون شده و حتی خودش هم نمیدونه از این ماموریت زنده برمی‌گرده یا نه!

+ "متاسفم اما... دستای خودم کافی نیستن بیبی!"

جمله‌ی بعدی جیمین که به سکسی‌ترین حالت ممکن بیان شد، جونگکوک رو کاملا از حد صبر و تحملش خارج کرد.
اگه قرار بود اتفاقی براش بیوفته، حداقل باید قبلش یه بار دیگه زیباترین پسر دنیا رو بین بازوهاش می‌گرفت نه؟!

- "منتظرم بمون. دارم میام!"

.
.
.
‌.
.
.
.
.
.
.

این یکی رو خودم خیلی دوست داشتم :>
- Fika

OneShot Collection | VminkookWhere stories live. Discover now