Swimmers (Kookmin)

121 33 2
                                    

ایمجین
کوکمین

دوتا از بهترین شناگرهای کره‌ای یعنی پارک جیمین و جئون جونگکوک، رقیب‌های دیرینه‌ی هم بودن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

دوتا از بهترین شناگرهای کره‌ای یعنی پارک جیمین و جئون جونگکوک، رقیب‌های دیرینه‌ی هم بودن.
هردوی اونا برای رسیدن به مدال طلای المپیک، تمام انرژی و وقتشون رو گذاشته بود؛ انگار که مسئله‌ی مرگ و زندگیه!

اما اون‌شب، همه چیز جدی‌تر شد. همه چیز رنگ و بوی جدیدی پیدا کرد.
جیمین اصلا فکرش رو نمی‌کرد وقتی شبانه به استخر تمرینشون رفت، جئون هم اونجا باشه.

جونگکوک با دیدنش، پوزخند همیگشیش رو زد و گفت: "فکر می‌کردم بچه پولدارا برای خودشون استخر اختصاصی دارن. اصلا الان نباید توی تخت بزرگت خوابیده باشی؟"

اون لبه‌ی استخر سرشو روی ساعدش تکیه داده بود و بهش نگاه میکرد. طوری حرف میزد انگار که خودش سخت‌کوش‌ترین ورزشکار دنیاست.

پسر کوچیک‌تر چشم غره‌ای بهش رفت و قبل از اینکه جوابش رو بده، عینک شناشو روی چشماش گذاشت.

+ "به اینجا عادت کردم. البته به تو ربطی نداره."

و بعد توی آب شیرجه‌ زد. درحالی که با قدرت شنا میکرد، وسط راه متوجه شد که جونگکوک هم پا به پاش داره شنا میکنه.

بدون هیچ نیت قبلی‌ای، اونا به یه رقابت تبدیلش کرده بود. زمانی که جیمین یک دور کاملش رو زد، سرجاش ایستاد و جونگکوک کنارش بود. اون لعنتی بدون اینکه شیرجه‌ی اولو بزنه تونست بهش برسه. با یه نیشخند به شدت رومخ!

- "اوه پسر... طلای المپیک؟ تو حتی خواب برنزو هم نباید ببینی."

اون بین کلماتش تند تند نفس می‌کشید. درست مثل جیمین!

+ "کسی اینو میگه که توی قهرمانی آسیا مدالش نقره‌ای بود."

- "هی هی... اون موقع فرق داشت. من الان توی بهترین وضعیتمم."

+ "خیلی خب پس به نظرم باید تا روز مسابقه صبر کنیم."

جونگکوک دست‌هاشو لبه‌ی استخر گذاشت و خودشو با قدرت بالا کشید. همونجا نشست و پاهاشو توی آب انداخت.

- "تو واقعا فکر میکنی اونجا شانسی داری؟ با این جثه‌ی کوچولوت؟!"

چهره‌ی جیمین مثل همیشه جدی بود. خیلی دوست نداشت با اون پسر پر انرژی و البته پر حرف، کاری داشته باشه؛ اما جئون بیخیالش نمیشد.

+ "چرا که نه!"

پشتش رو به پسر کرد و نشون داد که میخواد بازم شنا کنه اما حرف جونگکوک متوقفش کرد.

- "بیا سرش شرط ببندیم."

+ "که چی؟"

- "هرکس طلا گرفت، شخص دیگه باید یکی از خواسته‌هاشو انجام بده."

جیمین از اینکه دست کم گرفته بشه متنفر بود. لحن و رفتار جونگکوک از همون روز اول اینو توی صورتش می‌کوبید اما جیمین به خودش باور داشت.
پس چرا نباید قبول میکرد؟ اینطوری می‌تونست یه درس حسابی به این پسر بده و از طرفی، از شرش خلاص بشه.

+ "قبوله."

گفت و لحظه‌ی بعد، خودش رو توی آب رها کرد.

.
.
.
- Fika

OneShot Collection | VminkookWhere stories live. Discover now