ایمجین
کوکمیندر سال ۱۹۸۶، پارک جیمین، یکی از جوانترین استادان دانشگاه سئول، در یکی از کافههای شهر مشغول مطالعه بود که اتفاقی عجیب افتاد.
مردی به یک باره او را از پشت در آغوش گرفت و با صدایی شاد گفت: "عشق زندگی من! دلتنگت بودم."
استاد پارک از جا پرید، دستهای مرد را از دور شانههایش باز کرد و با اخم، نگاهی به او انداخت.
او با چهرهای درخشان و هیکلی نسبتا درشت، با چشمهای گردِ بچگانهاش همانجا ایستاد. پیدا بود که از واکنش جیمین متعجب شده!
جیمین خوب به چهرهی مرد نگاه کرد اما چیزی به یاد نیاورد. او را نمیشناخت اما در عین حال، چهرهاش حس آشنایی شدیدی را منتقل میکرد.
+ "فکر میکنم اشتباه گرفتید."
مرد دستی به موهای جو گندمیاش کشید و بعد از کمی تعلل، لبخند زیبایش را نمایان کرد.
صدای تکخندهاش به خوبی به گوش جیمین رسید.- "لعنتی! توی زمان اشتباهی فرود اومدم."
.
.
.
- Fika
YOU ARE READING
OneShot Collection | Vminkook
Randomکالکشن وانشات و سناریو از کاپل های ویکوکمین (Kookmin - Vmin - Vkook) شامل اسمات 🔞 و غیر اسمات در ژانرهای مختلف.