⭐💬👥
خسته بود ..
بذور از خواب بیدار شده بود و حالا هم باید به آشپز خونه میرفت به کمک سر آشپزاتاقش رو کاملا مرتب کرده بود و یک نگاه بهش انداخت
و در رو بست و سمت اشپز خونه رفت
امروز خیلی کار نداشتن و این خیلی خوب بود*********
-این بحث بر میگردن به 4سال قبل اما قبل از اون هم پادشاه خاک و اتش باهمدیگه در جدال بودن
پادشاه مردیه که ....هی نکنه به کسی بگی این داستانووو ... حتی نمیدونم چطوری به تو اعتماد میکنم و اینو میگم-اجوشی به من اعتماد کن ...دوروزه اینجام ... واقعا که من تنها کسیم ک باهاته
پیرمرد ترسیده بود انگار میخاست زودتر بگه تا از شر کای خلاص شه .. صداشو پایین اورد
-پادشاه به هیچکس میل جنسی نداره ... اما 4 سال پیش یک دختر دیگ مثل تو به اشپز خونه اومد و کمک دست من شد
اون دختر یک دختر خاص بود با قلب بسیار رئوف و چهره بسیااااار زیبا
وقتی که اومد به قصر همه شیفتش شدن .. هم خودش و هم رفتارش
در نهایت مهربانی به هیچ مردی اجازه نمیداد ک سمتش بره
اما پس از مدتی سوگولی این قصر و پادشاه شد
اون زمان قصر خیلی با شکوه بود تنها زماین بود ک پادشاه لبخند میزد ..قصر پر بود از گل و شادی
تااینکه پادشاه اب تصمیم گرفت که میونه پادشاه خاکو اتش رو بهتر کنه و اونهارو به جنگل خودش دعوت کرد
🦋🦋🦋🦋
«سوهو»
روی میز شیشه ای روبه روش پر از غذا بود ..
اون قصر بزرگ زیر اب خیلی خیلی با شکوه بود ..
اما برای سوهو مثل جهنم بود ... اون داشت عذاب میکشید ، دلش برای خانواده اش تنگ شده بود اما به هرحال چاره ای جز زنده موندن نداشت پس شروع به خوردن تکه خیار روی میز کرد
YOU ARE READING
𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜
Fantasyوقتی دنبال یک رویای به ظاهر طبیعی میری باید انتظار هرچیزی رو داشته باشی! شاید رفتن به زمانی که پادشاه ها قدرت ماوراءالطبیعه داشته باشن! .. شایدم خودشونـ .. وضعیت:🔄درحال آپ منظم شنبه یا یکشنبه ژانر:معمایی، عاشقانه، فانتزی، ان.سی🔞 Couple's : chanba...