_اقا حالا باید چکار کنم؟؟
مرد با مهربونی روشو سمت لوهان کرد
_حالا لولش کن و با این بند(بندی سمت لوهان گرفت) ببندش و تو بالن بذار و هواش کن
لوهان هم به ترتیب کار هایی رو ک مرد گفت انجام دادو بالن رو بالا فرستاد
مرد با لبخند رو کرد بهش_پادشاه خیلی مهربونه و تموم خاسته هامونو براورده میکنه
لوهان خندید!!
_چطور مگه؟
مرد همونطور ک به بالنش خیره بود گفت
_من از پادشاه خواستم برای مزرعه ی گندمم با کمک ابر ها و بادها کشاورزی پر رونق تری داشته باشم
زن دیگه ای ک کنار مرد ایستاده بود و به نظر همسر مرد می اومد هم گفت
_من هم از پادشاه خواستم مرغ زرد حناییم رو ک گمشده برام پیدا کنه!!!
لوهان شوکه از درخواست زن و مرد و تکرار اسم پادشاه شوکه و متعجب گفت
_بالن ارزو چه ربطی به پادشاه داره!!؟
زن و مرد بلند بلند خندیدن و با تعجب از ندونستن پسر پرسیدن
_داری شوخی میکنی دیگه نه؟؟؟
زن_پادشاه تمامی درخواست های ما رو میخونه و تک تک اونهارو براورده میکنه .. (به لوهان خیره شد) البته اگر مجاز باشع
و با خنده دست همسرش رو گرفت و از اونجا دور شدن
تو پیشونیش کوبید
_باید هرجور شده بیارمش پایین!!!! شت!!!!گرد بادی اومد و تمامی بالن ها رو بلعید و سمت قصر حرکت کرد
لوهان با هین بلندی به دنبال گرد باد حین فوش دادن به داستان تخمی تخیلی گیسو کمند سمت قصر دویید!
تاحالا اینقدر احساس احمق بودن نداشت!
🦋🦋🦋🦋🦋
_یااااا چانیول احمقققققق!!!!
دوید سمتش تا بقلش کنه اما مرد با حرکت دستی تمامی روشنی اون اتاق تاریک رو از بین برد و اتاق در تاریکی محضی فرو رفت ..
صدای بک شنیده شد_هوی چانیول برقا رفت یه شمعی چیزی پیدا کن ببینم .. دیوونه تو اینجا رو چجوری پیدا کرد؟
...
...
...
_یا چانیول!! پابویادست مرد مثل یک فندک اتیش ازش بیرون اومد و چهرش رو قابل دیدن کرد
_خب!! منو از کجا میشناسی؟! پادشاه سرزمینت تورو فرستاده؟!
بکهیون خندید: کی؟! مون جی این؟! من حتی یکبار اونو از نزدیک ندیدم اونوقت دستور .. الحق که احمقی!اون رئیس جمهور ماعه ن پادشاه! مگ تو دیوونه شدی
ESTÁS LEYENDO
𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜
Fantasíaوقتی دنبال یک رویای به ظاهر طبیعی میری باید انتظار هرچیزی رو داشته باشی! شاید رفتن به زمانی که پادشاه ها قدرت ماوراءالطبیعه داشته باشن! .. شایدم خودشونـ .. وضعیت:🔄درحال آپ منظم شنبه یا یکشنبه ژانر:معمایی، عاشقانه، فانتزی، ان.سی🔞 Couple's : chanba...