🦋کتاب عناصر_ 3🦋

128 45 19
                                    

_من .... من ..

کای هم مث خودش گف

کای _تو .. توو اره!

لوهان _تو خواب دیدمش

سوهو با عصبانیت صداش بلند شد«چییییی؟!!!!»

لوهان سرشو پایین انداخت_اره سوهو

سوهو پس گردنی به لوهان زد
_دروغ میگی؛ یعنی من عقل کاملمو دادم دست تو و خوابات! چرا بمن نگفتی

بک با لبخند میانجیگری کرد
_ههه .. سوهویاااا اشکالی نداره م....

کای سیخونکی گرفت
_خفه شو تو بذار ببینم چی میگنن
.
.
لوهان_اگ میگفتم میومدی؟
حرفشو قط کرد_ نه مگ من مسخرم .. هرشب یکی رو تو خاب به فاک میدم ینی باید برم در خونش؟!!!

کای شگفت زده زیر لب گف
«بدبخت پورن باز»

لوهان داد زد _سوهوووو منننـ ....

با داد بک هردو خفه شدن
_خفه شیدددد (بعد چند ثانیه مکث و دیدن سکوت اون دوتا خل وچل گفت)
میفهمید که الان این شرایط خیلی خاصه .. سوهو این خواب خییلی جدی بود طوریکه وادارمون کرد بیایم اینجاا .. حالا هم دیگ داره شب میشه متوجه اید!؟؟؟ باید برم خونه اما بدون اون کتاب جایی نمیرم!

لوهانم با ناراحتی گفت _متاسفم اما من نمیتونم کتابو به تو بدم

کای چشماشو چرخوند_هوووف .. کامان بچها ما با بدبختی اومدیم این حق ماستتت ک داشته باشیمش .. همونطور ک سوهو گف دلیلی نداره من خاب سکسی ببینم برم و اون شخصو ب فاک بدم!! حالا هم ک ب سخت ترین روش ب فاک رفتیم این حق ماست!!

لوهان هوفی کشید_این قضیه اصن به دیک تو ربطی نداره

سوهو_یااا خودتو توی این موضوع دخالت نده ..

کای دهن کجی کرد و روبه بک با حرص گف
_ب دیک کنیگ سایز من توهین کردن؟؟؟؟

بک خسته بود اونم خیلی، بدن درد امونش رو بریده بود
_لطف کن شمارتو بده بهم، دریک صورت میتونم بیخیااش بشم ک بهم قول بدی صبر کنی و باهم بازش کنیم

لوهانم موافقت خودشو با جلو آوردن دستش اعلام کرد

🦋⁦🕯️⁩🦋⁦🕯️⁩🦋⁦🕯️⁩🦋⁦🕯️⁩🦋⁦🕯️⁩🦋

اواسط زنگ ناهار بکهیون که خوردنش تموم شده بود، برگشت سر کلاسش و روی صندلیش لم داد و طبق عادت همیشگیش لباسشو تا بالای شکمش بالا داد و شروع به مالش دادنش کرد ..

کلاس خالی بود و صدای هوم هوم بک کلاسو پر کرده بود . چند دقیقه به همین منوال گذشت که در کلاس یهو باز شد و صدای چانیول رید به حس و حال بک:

_عاااااا میبینم دوباره جق زدی

و اومد روی نیمکت رو به روییه بک نشست .. بک همونطور که ادامه کارشو میکرد خندید و روبه چان گفت

𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ