🦋کتاب عناصر_25🔞🦋

68 25 24
                                    

این قسمت:
ظهور قدرت تاریکی

پادشاه نفس نفس میزد و به زمین چنگ مینداخت

تنش رو بالا پایین میبرد

کای با ترس سرشو نزدیک صورت پادشاه برد و به چشم هاش نگاه کرد ..

چشم هایی که کاملا سفید شده بود .. اما به یکباره دایره قهوه ای رنگش سرجاش برگشت و سر پادشاه بالا اومد و گرمایی به تن کای تزریق شد ..

ا- الان پادشاه اونو بوسیده بود؟؟؟؟ نه .. درستش اینه که الان پادشاه •داره• اونو میبوسه!

نفس نفس زدنش بدتر شد، خیلی بدتر
از روش کنار رفت و لا به لای نفس زدناش با گنگی پرسید:
_الان من چه غلطی کنم؟

خیره به لبهای کبود پادشاه بود .. دوست داشت ک ببوستش و مغذش بی دلیل بهش دستور بوسیدنش رو داد .. همون حس کششی که چند وقته خیلی تو بدنشه!و اونو سمت این فسقلی میکشونه

جلو رفت و لبهاش رو بوسید .. با ولع هرچه تمام ...

کیونگسو نفسش برگشته بود و به موهای کای چنگ مینداخت و به بوسش جواب میداد

یکباره کای رو از روی خودش به کناری پرت کرد و در سنگی اتاقش رو بلند کرد و کنار کشید و سمت کای رفت

یقه کای رو گرفت و کشیدش سمت اتاق و سنگ رو برگردوند سرجاش

کای شوکه بود و فقط خیره به حرکات عصبانی و عجولانه پادشاه بود
همونجور ک روی زمین بود کیونگسو روبه روش ایستاد و مقابل چشم هاش شروع کرد به دراوردن لباسهاش .. عجولانه و حریص..

به ثانیه ای نکشید که بدنش کاملا عریان شد و سفیدی بدنش چشم های کای رو میزد

با صدای بلند اب دهنش رو قورت داد .. دهنش باز مونده بود و هیچی نمیگفت
ولی کیونگگسو برعکس ‌‌..

اومد و روی پای کای نشست و لب هاشون رو به هم وصل کرد

کای میخواست، خیلی هم میخواست ولی چطور ممکن بود که این بچه اونو از پا در بیاره ‌‌ .. اون پسر بود!!!!

این به کنار .. کسی که الان با شدت و ولع کای رو می‌بوسید همون پسر بچه ای نبود که نمیذاشت کای حتی نگاهش کنه!..

لب هاشون حسابی باهم حال میکردن.. دو لب درشت و قلوه ای
کای عضو تحریک شده ی کیونگسو رو روی رون و نزدیک التش حس میکرد و این حسابی بزرگش کرذه بود
جوریکه درد بهش میداد

هیچ وقت اینقدر حس خواستن رو توی بدنش حس نکرده بود ، اونم ب این شدت

سر هاشون کمی از هم فاصله گرفته بود اما چشم هاشون به همدیگه بود

کیونگ لب هاش رو گاز گرفت و چند پلک زد و با صدای خمار به کای گفت

_بشدت میخوام این دیک ارضام کنه
ودستش دور عضو کای رفت و به بالا . و پایین حرکتش داد و صدای آه کوتاهی از میون لب هاش خارج شد

𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜Where stories live. Discover now