چان _اون اینجاست .. بین خدمه ها
کریس_میتونی بهمون نشونش بدی!
چان خندید_البته .. (به سمتش اشاره کرد) اونه اون دختر مو مشکی ک اونجا نشسته
.
.
.
چند ثانیه طول کشید ک کل زمین به لرزه در اومد ..
سنگ های اطراف بالا اومدن و پشت سر کیونگ قرار گرفتنچشماش کاملا قهوه ای شده بود و موهاش تو هوا پخش شده بود
همه خدمه ها سمتش برگشتن و با دیدنش پناه گرفتن
اما برادر هاش شوکه بودن
..چان با تعجب سنگ های ک سمتش پرت میشدن رو با اتش از بین میبرد و یا از وسط به دو نصف تقسیمشون میکرد
داد زد
_چه مرگتهههههههههبعد از چند ثانیه کریس و سهون هم دست به کار شدن
سهون سعی کرد سنگهایی ک پشت سر کیونگ قرار گرفتن رو با باد دور بندازه و کریس ریشه درخت ها رو در اورد و دور کیونگ گره زد
و کیونگ رو اسیر بین ریشه ها کرد .. همچنان چشماش قهوه ای بود ..کریس جلو رفت و دستش رو روی موهای کیونگ گذاشت و شصتش رو وسط پیشونیش قرار داد..
چشماش ابی شد و وردی زیر لب خوند و به ارومی چشمای کیونگسو یه رنگ عادیش برگشت
و شروع کرد به ورجه وورجه ک از بین ریشه درختا بیاد کنار
وقتی دید کسی کاری نمیکنه داد زد_تا وقتی بهتون اسیب نزدم منو رها کنیددد
چان سمتش اومد_ معلومه چه مرگتهه؟؟!!!
سهون ک داشت به خدمه هاش و کریس کمک میکرد با صدای داد اون دوتا برادر عصبیش سمتشون رفت و گفت
_دوتا تون دوتا پادشاه احمقید ک نمیتونید مث ادم مرض تونو بهم بگید!!
کیونگ زیر لب چان رو مخاطب قرار داد و غرید
_توووو میدونستیییییی!!!!چان ک چیزی متوجه نشده بود سوال کرد
_چی رو!؟کیونگ با صدای بلند فریاد کشید چ زمین به لرزه درومد
ولی با شنیدن صدای نازک دختری ک اومد سر هر چهار نفر سمتش برگشت
_کیونگسوووو ..همون صدایی ک دل کیونگ رو همین حالا هم به لرزه در می اورد
_اون .. اون منو مجبور کردچان شوکه به قطره اشک هایی ک پشت سرهم صورتشو خیس میکرد خیره شد و فقط تونست شوکه با پوزخندی واژه «من.. من... چی» رو زیر لب بگه
دختر پشت سر کیونگ دویید
_ کمکم کن .. اون ..اون ...سهون انگشتاشو حرکت داد و دختر رو کمی اونور تر. هول داد و دورش گردبادی به وحود آورد تا مانع حرف و حرکت کردنش بشه
کیونگسو با چشمای سیاهش رو کرد سمت چان و و دست هاشو روبه روش باز کرد و خاک زیر پای چان رو بالا کشید ولی چان با ارامش خاک هاروبا اتش ذوب کرد
و با صدای بلند غرید
YOU ARE READING
𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜
Fantasyوقتی دنبال یک رویای به ظاهر طبیعی میری باید انتظار هرچیزی رو داشته باشی! شاید رفتن به زمانی که پادشاه ها قدرت ماوراءالطبیعه داشته باشن! .. شایدم خودشونـ .. وضعیت:🔄درحال آپ منظم شنبه یا یکشنبه ژانر:معمایی، عاشقانه، فانتزی، ان.سی🔞 Couple's : chanba...