⭐💬👥
تق تق تق
با صدای تقه در از خواب پرید و سریع تکیه شو از در گرفت
خودشو به کناری کشید و در به ارومی باز شد و چهره تهیونگ در بین چارچوب در نمایان شد
بک با بغض اسم شو اورد
اما تهیونگ توجهی نکرد و داخل شد
پشت سر ش سه نفر با سینی هایی ک بدست داشتن وارد شدن و اونها رو روی تخت قرار دادن و خارج شدنتهیونگ رو کرد به بک _باید بری حمام کنی .. بوی بدنت کل اتاقو برداشته
بدجور به بک برخورد
_میدونی چرا؟! چون گیر شما عجیب غریبا افتادم و حتی نمیتونم به راحتی اب بخورم چه ب ..._من در حق تو دارم لطف میکنم
بک متعجب گفت_این که منو تو ی اتاق زندانی کنی و زحمت بکشی هرازگاهی برام آب بیاری اسمش لطفه!؟
تهیونگ به حماقتش پوزخند زد
_معلومه خوبی به بختت نیومده !خواست بره بیرون ولی بک به در تکیه زد و اجازه نداد
_باشه حالاااا
تهیونگ با نگاه خنثی بهش خیره بود
بک به تخت خیره شد_غ .. غذا برام اوردیییی؟؟
تهیونگ نتونست لبخندشو نشون نده .. مثل اینکه این بشر خیلی غذا دوست بود ....
اره کوتاهی گفت و به بک کمک کرد تا به سمت تخت ییاد و از غذاش لذت ببره
بک براش مهم نبود غذای روبه روش چی بود و همش رو خورد
حتی یکذره هم نذاشت بمونه و براش مهم نبود ک اون پسره مهربون چجوری بهش نگاه میکنه_غذا تو خوردی؟!
بک_ اره ...
ته_ باید بری حمومبک بی توجه به تهیونگ به تخت تکیه داد و لباسشو بالا کشید و حین مالش دادن شکمش صدای هوم هومش بلند شد
_بذار غذام حضم شهتهیونگ سری با تاسف تکون داد
(اگه بدونه چه برنامه ای براش ریخته شده با ارامش هومم هوممم نمیکنه)
تو ذهنش گفت*******
با تعجب و نگاه حیرت زده به سوهویی ک همزمان با دستش ماهی ای از رودخونه بالا پرید و تو صورت سوهو خورد نگاه میکرد
.
.
صدای محکم سیلی ای که ماهی به صورتش زد سوهو رو شوکه کرده بود
و اجازه هرگونه ری اکشنی رو ازشون گرفته بودبعد از حدود سه ثانیه صدای داد سوهو بلند شد و روی زانو هاش افتاد
کریس دستوپاشو گم کرده بود
اونم کنار سوهو نشست و خم شد سمت جایی ک ضربه خورده
دست سوهو رو برداشت و با دیدن کبودی روی لپاش دلواپسیش چند برابر شد
YOU ARE READING
𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜
Fantasyوقتی دنبال یک رویای به ظاهر طبیعی میری باید انتظار هرچیزی رو داشته باشی! شاید رفتن به زمانی که پادشاه ها قدرت ماوراءالطبیعه داشته باشن! .. شایدم خودشونـ .. وضعیت:🔄درحال آپ منظم شنبه یا یکشنبه ژانر:معمایی، عاشقانه، فانتزی، ان.سی🔞 Couple's : chanba...