🦋کتاب عناصر_13🦋

83 25 19
                                    

⭐💬👥

کای با لب اویزون و شوکه دست روی لپش کشید
_اجوشی میدونی چیه؟! اصن نخاستم حرف بزنی ..

(اروم گفت) ریدم تو این شانس برای اولین بار تو عمرم دارم جلو خودمو میگیرم ...

_بذار اینارو هم بشورم بعد (خاست ظرفارو جمع کنه ک کای با لبخند گنده ای ک حرصشو نمیتونست پنهان کنه گفت)

_ اجوشی برای دومین بار در عمرم تو منو به گوه خوردن انداختی .. یا بگو میگم یا نمیگی دیگ ..

خاست بلند شه ولی پیرمرد دستش رو گرفت

_بشین ببینم بچه پررو ... از اونحا میگم که وقتی ک مهمونی شون شروع شد .....

کای اروم برگشت وبا غیض سرجاش نشست

_جان ننت برام کاملل تعریف کن
#فلش بک#
صندلی خالی پادشاه اتیش تو چشم میخورد
پادشاه سرزمین اب برای عوض کردن جو سنگین با لبخند لیوانش رو بالا گرفت
_به امید پایان این دشمنی و دیدن خنده تمامی موجودات
بقیه هم به تبعیت ازش لیوانهاشونو بالا گرفتن و یک ضرب نوشیدنی توی لیوان رو سر کشیدن
پادشاه سرزمین خاک با حرص و پوزخند از زیر لبهاش غرید
_مشکل اصلی نیومده .. وگرنه....
کریس غرغر کیونگسو رو شنید و با لبخند گفت
_همتون به خوبی چانیول رو میشناسید پس نیازی نیست من چیزی بگم، نگران نباشید اون هم به زودی به جمع ما ملحق میشه ..
سهون ساکت نشسته بود و فقط به تمامی غذاها ی نوک میزد

جمع توی سکوت فرو رفت و چندی بعد بادگرمی وزید و خبر از اومدن پادشاه اتش رو داد
کریس بلند شدو با دیدن چانیول به سمتش رفت و پادشاه اتش رو به سمت میز هدایت کرد ..
محافظانش هم پشت سرش ایستادن
.....
چان با لبخند گرمی روبه روی کریس رو تک صندلی اخر میز نشست
کریس با خنده گفت
_میتونی بگی محافظات برن استراحت کنن برای اونها هم میز بزرگی تدارک دیده شده؛
با بالا اومدن دست چان خدمه ها متوجه منظور پادشاه شون شدن و اونجارو ترک کردن
چان جام  شراب قرمزش رو بالا اورد و بلند گفت
_به سلامتی این دورهمی!
و بقیه هم ب احترام و تبعیت از حرف چان لیوان هاشون رو بالا اوردن و همزمان باهم نوشیدن.
کریس برادر  بزرگتر رو به تک تک شون کرد
_خب سرزمین هاتون در چه حالی به سرمیبرن .. آذوقه و یا چیزی ک نیاز ندارید ؟
کیونگ با  افتخار گفت:  جدیدا روی اَبر غولها و رفاه سرزمین هام کار میکنم و حس میکنم مردمم از این قضیه خوشحال ترن؛
سهون هم خلاصه گفت
_همه چی به لطف شما برادر خوب پیش می‌ره!
چان هم با لبخند گفت
_من حس میکنم ک نیازه کمی مواد مذابم رو ببشتر از پیش کنم
هر سه پسر روی میز سمتش برگشتن
کریس_اما من دلیلی بر این کار نمیبینم
سهون_تو خودت میدومی با این کار از حدت بیرون میزنی و بر ضرر سرزمین های ما پیش میری
کیونگ پوزخند زد _ تو فقط خودت رو میبینی!
چان در سکوت کمی از غذاش رو خورد

𝙱𝚘𝚘𝚔 𝚘𝚏 𝙴𝚕𝚎𝚖𝚎𝚗𝚝𝚜Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin