پسر کوچیکتر درحالی که زیر پتو مچاله شده بود ، به صدای نفس های عمیق تهیونگ که از پشت تلفن به گوشش میخورد، گوش میداد و لبخند میزد . حدس اینکه تهیونگ بعد از یه ارگاسم طولانی حالا به خواب رفته اصلا سخت نبود وقتی اونو بهتر از هر کسی میشناخت .هنوز باورش نمیشد که اینکارو انجام دادن، نمیتونست اینو باور کنه که تهیونگ هنوز هم همون کشش رو بهش داره و دونستن این موضوع مصمم ترش میکرد که بخواد پیش اون برگرده .
دلش نمیومد تلفن رو قطع کنه ، چند سال بود که دلش برای شنیدن این صدا درست کنار گوشش تنگ شده بود و حالا، با اینکه حتی شب هم نبود و الان زمان خوابیدنش نبود، بی اراده چشمهاش رو به سنگینی میرفتن و هوشیاریش فقط با شنیدن صدای نفس های دوست داشتنی تهیونگ، با تصور دستهایی که دور بدن ظریف اون حلقه میشن و بوسه ی نرمی که روی سرشونه ی اون میذاره ، کم و کمتر میشد.
.
.
.
_اقای کیم ... میتونم بیام داخل ؟تهیونگ که غرق در فکر کردن بود با دو تا تقه ای که به در خورد و با شنیدن صدای یکی از کارمندهای گروه طراحیش نگاهش رو از میز گرفت و گلوش رو صاف کرد .
_البته ... بفرمایید .
تهیونگ صاف روی صندلیش نشست و منتظر شد تا دختر جوان مقابلش هم روی مبل بشینه بعد با لبخند سوال پرسید .
_چه مشکلی پیش اومده
دختر کمی دست دست کرد ولی در نهایت پیشنهادی که میخواست بده رو ، با صدای ارومی بیان کرد .
_من با مسئول برنامه ریزی صحبت کردم ... کالکشن بهاره امسال، تقریبا روندش خیلی کند پیش میره، فکر نمیکنم تا هفته ی مد میلان بتونیم تکمیلش کنیم .
تهیونگ با چشمهای درشت شده به دختر نگاه کرد، چرا مدیر برنامه ریزی کوفتی این شرکت، با خودش راجع به این فاجعه صحبت نکرده بود .
_پیشنهادت چیه ؟
دختر نگاهش رو به مرد مقابلش داد و با لحن محکم تری شروع به حرف زدن کرد .
_من و مدیر اجرایی طراحی باهم صحبت کردیم و فکر کردیم این کار ممکنه بهترین کار ممکن باشه ، ما کالکشن رو به صورت ناقص ارائه میدیم و برای جلب نظر بهتر میتونیم از یک کالکشن شخصی شما رو نمایی کنیم ، یه چیزی مثل کالکشن لباس یا اکسسوری های امسال، میتونید روش فکر کنید ؟
تهیونگ اهی کشید و عینکش رو از چشمش در اورد و پلکهای خستهش رو مالید و اوهومی گفت .
_در واقع چاره ی دیگه ای نداریم ... در هر صورت تمام طرح ها تا هفته ی دیگه اماده نمیشن، حتی اونهایی که ورژن محدود هستن . بهترین راه اماده کردن کالکشن شخصیه . از همین الان روش کار میکنم ، ممنونم از پیشنهادتون .
VOUS LISEZ
After we fell (Taekook AU)
Fanfictionمن به یاد نمیاوردم قبل از دیدنت دقیقا کی بودم ، سرگرمی هام چی بود و چه چیزهایی قلبم رو به تپش مینداختن ولی بعد از اینکه عاشقت شدم فهمیدم تمام زندگیم رو به تو گره زده بودم، خواب شب و غذا خوردن و نفس کشیدنم رو باهات هماهنگ کرده بودم و تغییرات همیشه...