وقتی داشت کتابهاش رو توی کارتون میچید که جمعشون کنه ، برای لحظه ای سرجاش نشست و به اطرافش نگاه کرد، این کلینیک مکان امنش بود ، جایی بود که وقتی از همه چی ناامید به اینجا پناه میاورد و خودش رو سرگرم میکرد و حالا که باید میرفت غم عجیبی به دلش چنگ میزد و حالش رو بد میکرد، باید اول مطمئن میشد برای لارا کار مناسبی پیدا کنه و بعد اینجا رو تحویل بده چون اون دختر کسی بود که توی شش سال گذشته حتی یک لحظه هم تنهاش نذاشته بود .
_جانگکوک ؟ نمیخوای یکم استراحت کنی ؟ میتونم بگم بقیهش رو کارگرا بیان جمع کنن .
لارا اینو گفت و به چهارچوب در اتاق جانگکوک تکیه داد و پسر به سمتش برگشت و لبخندی زد .
_نه میخوام فقط چیزهایی که لازمه رو ببرم ، باید خودم انجامش بدم . تو برو خونه فردا میبینمت .
لارا خندید و به سمت جانگکوک اومد و کنارش روی مبل نشست و نگاهش کرد .
_راستش میخوام امشب رو با دکتر جئون شام بخورم چون قراره دلم برای اخلاق گندش حسابی تنگ بشه .
جانگکوک دستهاش رو باز کرد تا اونو بغل کنه و وقتی دختر رو توی اغوشش گرفت چشمهاش رو بست و لبخندی زد .
_این دفعه با تهیونگ به لندن میام باشه ؟
جانگکوک اینو گفت و لارا با خنده ازش جدا شد و گوشیش رو در اورد و عکس تهیونگ رو به سمت جانگکوک گرفت .
_دوست پسرت اینه ؟
جانگکوک به سر تیتر مقاله نگاهی کرد و با خنده سری تکون داد .
_اره ... رفتی سرچ کردی ؟
_البته که اینکارو کردم، لعنتی تو با یه سلبریتی قرار میذاری .
لارا اینو گفت و جانگکوک خم شد تا کتابهارو بچینه و زیر لب غر زد .
_نمیدونستم انقدر فضولی .
پسر دوباره غر زد و لارا با خنده از روی مبل ببند شد و دامنش رو صاف کرد .
_میرم شام سفارش بدم . درباره ی جمع کردن بقیه ی وسایل هم نگران نباش خودم درستش میکنم .
جانگکوک لبخندی زد و سر تکون داد، با ویبره رفتن گوشیش توی جیبش اونو در اورد و به اسمی که هر دفعه مثل اولین بار باعث تپش قلبش میشد چند ثانیه ای نگاه کرد و بعد پیامش رو باز کرد .
*عزیزم ، میتونم بهت زنگ بزنم ؟
YOU ARE READING
After we fell (Taekook AU)
Fanfictionمن به یاد نمیاوردم قبل از دیدنت دقیقا کی بودم ، سرگرمی هام چی بود و چه چیزهایی قلبم رو به تپش مینداختن ولی بعد از اینکه عاشقت شدم فهمیدم تمام زندگیم رو به تو گره زده بودم، خواب شب و غذا خوردن و نفس کشیدنم رو باهات هماهنگ کرده بودم و تغییرات همیشه...