𝒛𝒉𝒂𝒏
نگاه چپکی حواله ی جیانگ که توی بغلم ولو شده بود و داشت با چشم هاش برای پسری که چند متر جلوتر کنار کانتر ایستاده بود و شاتشو مزه میکرد خط و نشون میکشید کردم و با غیض گفتم:یا سونگ جیانگ اگه میخوای بری بهش بدی پاشو برو چرا مثل این بچ ها رفتار میکنی که تو بغل یکی ان و چشمشون دنبال یکی دیگس؟!
جیانگ بوسه ای روی لبام کاشت و با خنده گفت:جون عشق عزیزم حسودیش گل کرده
چشم غره ای نثارش کردم و گفتم:کیرمم نیستی بیبی
_دلمو شکوندی لعنتی
+:به تخمم
جیانگ انگشتشو روی لبم گذاشت و با دلخوری گفت:خیلی بی رحمی جان
سرانگشتو بوسیدم و با لبخند یه وری ای گفتم:میدونم
آهی کشید و خودشو کاملا روم ولو کرد، چند تا دکمه ی اول لباسمو باز کرد و دستشو روی سینم گذاشت و گفت:جان
+:اوم
_یه سوال بپرسم؟!
شاتمو به لبام نزدیک کردم و سرمو تکون دادم،
_دوسش داری؟!
+:کیو؟!
توی چشم هام خیره شد و گفت:سهون
چشم هامو ریز کردم و گفتم:اینم سوالیه که میپرسی معلومه که دوسش دارم، سهون رو حتی از ژوچنگم بیشتر دوس دارم،
کنار لبمو بوسید و گفت:نه اون دوست داشتن نه، منظورم عشق و... این حرفاست...
گیچ نگاش کردم:جیانگ، حالت خوبه؟! سهون برادرمه و هیچ حسی جز حس برادرانه بهم نداریم، چرا باید همچین سوالی بپرسی؟
_فقط ذهنم و مشغول کرده بود، ناراحت شدی؟
+:نع، حالا هم تکونی بخودت بده، اینجور که تو چسبیدی بهم هیچکس جرات نمیکنه نزدیکم بیاد
_چه بهتر،...
+:اخ جیانگ تو چرا...
با گذاشتن لبهاش روی لبهام، حرفمو برید، دست هامو پشت کمرش بردم و توی بوسه همراهیش کردم، بعد از چند دقیقه، سرشو عقب برد و با لبخند بهم خیره شد، چشمامو کمی گرد کردم و گفتم :چرا اینجوری نگام میکنی
_شاید چون زیادی جذابی
با خنده رومو ازش گرفتم و همینطور که شاتمو پر میکردم گفتم:جیانگ تو چیز دیگه ای بلد نیستی بهم بگی
_مثلا؟
+:مثلا بگو جان عزیزم، من خیلی دوست دارم
_خب اومدیم و اینو گفتم تو قراره چی بگی؟
+:معلومه منم میگم جیانگ جونم منم خودمو خیلی دوست دارم
جیانگ ضربه ای به بازوم زد و گفت:از خود متشکر
YOU ARE READING
𝐼 𝐿𝑜𝑠𝑡 𝑇𝑜 𝑌𝑜𝑢...✍︎
Fanfictionخلاصه : وقتی نگاهشان باهم تلاقی کرد، جان لبخندی زد و گفت:بالاخره میفهمم کی هستی و مجبورت میکنم با میل خودت پا توی تختم بزاری وانگ ییبو، و ییبو با قفل نگاهشان در هم با خود گفت:تو سمی جان، و من اجازه نمیدم مسمومم کنی! کاپل: ییژان جان تاپ ✨ ژانر:رومنس،...