با گرفتن مچ دست امگاش سوار ماشین شد و تهیونگم کنارش نشوند
جونگکوک به راننده از اینه نگاه کرد و با حرکت دادن دوتا انگشتاش به سمت جلو بهش فهموند که حرکت کنه
تهیونگ با ذوق به بیرون نگاه میکرد و حواسش به جونگکوک نبود که اروم سرشو کنارش نگه داشته بود و به صورتش نگاه میکرد...جونگکوک چونه ی تهیونگو بین انگشتاش غفل کرد و صورتشو مقابل صورت خودش گرفت
جونگکوک : امشب یه شب و قرار کاری کاملا مهمه برای من امگا پس امیدوارم کاری نکنی که مجبور بشم دوباره باهات بد رفتار کنم فهمیدی؟؟
تهیونگ بی حوصله سرشو تکون داد و چشماشو چرخوند
تهیونگ : فهمیدم ارباب
جونگکوک پوزخندی زد و انگشت شصتشو روی لبای قرمز و براق امگاش کشید
جونگکوک : جین خیلی رژ لبتو پررنگ زده اوم خودم درستش میکنم توله
با کشیدن چونه ی پسر به سمت خودش لبای تهیونگو محکم به دندون گرفت و میمکید تا اینکه مزه ی خونو توی دهنش حس کرد و همینطور ناله های ریز تهیونگ که از سر درد بود...با حس کمبود اکسیژن از تهیونگ جدا شد و به لباش که هیچ اثری از رژ قرمز رنگش دیگه وجود نداشت نگاه کرد و خون گوشه ی لبشو با دستمال پاک کرد
جونگکوک : بهتر شد
تهیونگ با شنیدن اسم اون پسر و یاداوری سوالی که میخواست بپرسه اروم لباشو از هم فاصله داد و به ارومترین شکل ممکن که حتی خودشم صداشو نشنید شروع کرد به حرف زدن
تهیونگ : جین کیه؟!
مطمئن بود که جونگکوک صداشو نشنیده یا اهمیتی به سوالش نداده که بدون هیچ حسی بیرونو تماشا میکرد ولی با صدای جونگکوک به خودش اومد و نگاش کرد
جونگکوک : کسی که بهتره دوروبرش نباشی!
تهیونگ : اخه چرا؟؟اون خیلی با من بد حرف زد و جوری باهام رفتار میکرد انگار قاتل باباشم
جونگکوک : خودم میدونم.
تهیونگ : خب من که کاریش نداشتم چرا باید باهام اینجوری رفتار کنه؟؟
جونگکوک : دیگه راجبش نمیخوام چیزی بشنوم
تهیونگ با حرص سرشو برگردوند به طرف شیشه و بیرونو تماشا میکرد...خیلی دلش میخواست جریان اون دوتارو بفهمه ولی انگار قرار نیست کسی بهش بگه پس خودش باید دست به کار میشد...البته فعلا نه باید صبر میکرد این مهمونی فاکی تموم بشه بعد
وقتی به عمارت بزرگی رسیدن راننده ماشینو متوقف کرد و با کشیده شدن دستش توسط دست قدرتمند جونگکوک از ماشین پیاده شد و پشت سرش به سمت در ورودی عمارت که باز بود و صدای موسیقیش از سر کوچه هم کَر کننده بود راه افتاد
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐬𝐞𝐱𝐲 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚
Fanfiction《My♡Sexy♡Little♡Omega》 کیم تهیونگ، امگای زیبایی که بخاطر بدهی پدر و مادرش قراره به یک آلفای قدرتمند و بی رحم به اسم جئون جونگکوک فروخته بشه ولی خودش از این قضیه خبری نداره... به نظرتون چی میشه اگه امگای دلربا اما بدشانس ما بفهمه که قراره تا اخر عمرش...