PT 14 🖤💘

3.7K 297 185
                                    

جونگکوک با تمیز کردن بدن خودش و تهیونگ اروم با خشک کردنش روی سطح نرم تخت خوابوندش و با حوله موهای خودشو خشک میکرد

پسر کوچیکتر با خواب خوبی که داشت میدید یکم تکون خورد و به پهلو چرخید و لبخند محوی زد که دور از چشم جونگکوک نموند

جونگکوک : تهیونگی...

با نشنیدن جوابی از پسر با خنده ی ارومی لباشو کوتاه بوسید و دستشو تکون میداد تا بیداربه

جونگکوک : قشنگم پاشو بعد شب نمیتونی بخوابی

تهیونگ : اومم ساعت چنده ددی؟

جونگکوک : حدودای دو بریم نهار بخوریم بعدش برات تتو بزنم

پسر کوچیکتر با چشمای خمار از خوابش اروم روی تخت نشست و با تکون دادن سرش شروع کرد به پوشیدن لباساش که صدای جیغ بنفش یکی باعث شد قلبش وایسه و چشماش گرد بشه

تهیونگ : ا..اون دیگه چ..چی بود؟؟

جونگکوک : هیونا؟!!

تهیونگ : هیونا کیه دیگه؟

جونگکوک : رو مخ ترین دختر دنیا

پسر بزرگتر با حرص لب زد و با صدای مادراش که با خوشحالی صداش میزدن تا بیاد هیولا کوچولوشونو ببینه اومد پایین و مثل همیشه مادراشو دید که مثل چی داشتن بغلش میکردن

هیونا : مامانیاا خیلی دلم براتون تنگ شده بوددد...جیغغغ گوکییییییییی

دختر کوچولو با جدا شدن از مادراش سمت برادر بزرگترش دویید و محکم پاهاشو بغل کرد که همون موقعم تهیونگ اومد پایین و خندید

دختر کوچولو با جدا شدن از مادراش سمت برادر بزرگترش دویید و محکم پاهاشو بغل کرد که همون موقعم تهیونگ اومد پایین و خندید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(پ.ن : زیادی کیوته :::]]] )

تهیونگ : کوک این خواهرته؟

جونگکوک : پوفف اره بیبی...چندبار بهت بگم اسمم گوکی نیست و کوکیه تازه کوکیم نیستم جونگکوکم ولی ازونجایی که تو یکم کم داری سعی کن همون کوکی صدام کنی هیولا

لیسا : یااااا کوک این چه طرز حرف زدن با بچس ها؟؟

جونگکوک : خب راست میگم دیگه اصلا این هیولا چشکلی اومد سئول؟؟

هیونا : با خاله آیو اومدم گوکی اینجا کار داشت منم اورد پیشتون بغلم نمیکنی؟

پسر بزرگتر اول با لحن خیلی حرصی ای میخواست مخالفت کنه ولی وقتی چشمای اشکی و لبای درشت اماده ی گریه کردنشو دید سریع بلندش کرد و بغلش کرد تا عر نزنه

𝐌𝐲 𝐬𝐞𝐱𝐲 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚Where stories live. Discover now