حدود دوساعت بود که جونگکوکو به بازداشتگاه منتقل کرده بودن تا روی پرونده سازیش برای اثبات و انتقالش به زندان کار کنن..
البته هرچقدرم که کوک داشت تقلا میکرد و میگفت که بی گناهه و کار یکی دیگهست هیچ فایده ای نداشت
جونگکوک : منو بیارین بیرونننننن ..یه اشتباهی پیش اومدهه من نباید اینجا باشممم...حداقل میزاشتین تهیونگم به هوش بیاد بعد میبردینم حرومزاده هاا
از یه طرف نگرانیش درباره وضعیت تهیونگ داشت دیوونش میکرد ، از یه طرف نفرتش از سوکجین که تازه فهمیده بود کیه و از یه طرفم ترسش از اینکه به غیر از جرمی که الان بخاطرش تو بازداشتگاهه اونا لوش بدن که قبلا عضو مافیا هم بوده!
با ناامیدی سرشو روی میله های ورودی گذاشت و از توی جیبش سیگارشو ورداشت و بین لباش گذاشت ولی فندکشو ازش گرفته بودن و نمیتونست روشنش کنه
جونگکوک : لعنت بهتون...لعنت به من که اینهمه سال به اون عوضی اعتماد داشتم!
همونطوری که داشت به کل روزگار فحش میکشید و غر میزد پسرِ مو نعنایی ای که لباس پلیسارو داشت به سمتش اومد و بدون هیچ حرفی جلوش وایساد!
جونگکوک : هاه..بالاخره فهمیدین که من بی گن...تو؟؟
شوگا : اره..من!
پسر کوچیکتر(اینجا کوک کوچیکترست)با تعجب به پسر روبروش نگاه میکرد و نمیتونست بفهمه که چی داره اتفاق میفته..
شوگا : جای نگرانی نیست کوک..من طرف تو ام..!
جونگکوک : ولی..تو..تو....پس جیمین...
شوگا : همش یه تظاهر بود...من مامور مخفیم..اسم واقعیمم مین شوگاست...نه یونگی
جونگکوک : یعنی تو دوست پسر جیمین نیستی؟!
پسر بزرگتر با خنده ارومی سیگار بین لبای جونگکوکو براش روشن کرد و به میله ها نزدیکتر شد
شوگا : من برادر ناتنی جیمین و تهیونگم...از یه زن دیگه..برادری که هیچوقت تهیونگ منو ندید ولی جیمین وقتی یه شب اومده بودم جلوی در تا پدرشونو ببینم مچمو گرفت
جونگکوک : بعدش؟!
شوگا : بعدش بهم این ماموریتو دادن و باید در نقش دوست پسر جیمین تو خونه سوکجین و رزی میموندم تا ازشون مدرک جمع کنم...راستش اولا واقعا به جیمین علاقه ای نداشتم ..اونم همینطور ولی...
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐬𝐞𝐱𝐲 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚
Fanfiction《My♡Sexy♡Little♡Omega》 کیم تهیونگ، امگای زیبایی که بخاطر بدهی پدر و مادرش قراره به یک آلفای قدرتمند و بی رحم به اسم جئون جونگکوک فروخته بشه ولی خودش از این قضیه خبری نداره... به نظرتون چی میشه اگه امگای دلربا اما بدشانس ما بفهمه که قراره تا اخر عمرش...