...سوکجین : دیگه تمومه هرزه!..همینجا زندگی بیارزشتو به پایان میرسونم !
با نگهداشتن گردن پسر امگا توی همون حالت ،روی تنش نشست و دستشو از گردنش رها کرد و محکم روی دهنش فشار میداد تا صداش بالا نره.
با خندهی بی اراده ای که از ترشح بیش از حد ادرنالین و لذت توی بدنش سر گرفته بود.. سرنگی که داخلش از مایع سبز شفافی پر شده بود رو از توی جیبش دراورد و روبروی صورتش گرفت و لب زد
سوکجین : خیلی خوششانس بودی که تا الان دووم آوردی!.. ولی باید بهت بگم دیگه نمیتونی ازم فرار کنی.. جونگکوک مال منه و من تصمیم میگیرم که عاشقش باشم یا بکشمش!
تهیونگ با دستاش به بازوها و شونهی مرد روی تنش چنگ مینداخت و تقلا میکرد ولی تغییری توی وضعیتش و سرم آمپولی که سمت شاهرگش میومد ایجاد نمیشد
جیغ و فریادی که میزد زیر دست هیونگ الفاش خفه میشد و بیشتر انرژیشو میگرفت ولی با حس کردن تیزی سر سوزن روی پوستش از ترس لحظه ای نفسش گرفت و با بیشترین توانش مردو هل داد و چشمهاشو محکم روی هم فشار داد
در عرض چند صدم ثانیه درکمال ناباوری جسم سنگین پسر و دستش از روی دهنش با شدت جدا شد و درحالی که از فشار گلوش و مجرای تنفسیش به نفس نفس افتاده بود میتونست به صورت تار چهرهی جونگکوک رو تشخیص بده که یقهی لباس مرد توی دستش بود و اونو به دیوار کوبونده بود
جونگکوک : ...دیگه نمیزارم کسایی که دوسشون دارمو ازم بگیری!
نگاهش به الفاش درحالی که مردی که قصد جونشو کرده بود رو روی زمین انداخته بود و پشت سرهم مشتاشو توی صورتش میکوبید غفل شده بود و خشونتی که ازش میدید دوباره اونو یاد آسیبهایی که ازش دیده بود و کتکهایی که ازش میخورد میانداخت ولی از ته قلبش عاشقش بود و نمیتونست اینو انکار کنه که اگه درست به موقع نمیرسید الان توی کدوم دنیای پس از مرگ بود؟!..
تهیونگ : کوک ..جونگکوک ولش کن
درحالی سکوتشو شکست و از حال خودش بیرون اومد که صدای آژیر امبولانس و ماشینهای پلیس رو از محدوده بیمارستان میشنید و اگه جونگکوک اون پسرو زیر مشت و لگداش میکشت دیگه هیچوقت نمیتونست بیرون از میله های زندان ببینتش!
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐬𝐞𝐱𝐲 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚
Fanfiction《My♡Sexy♡Little♡Omega》 کیم تهیونگ، امگای زیبایی که بخاطر بدهی پدر و مادرش قراره به یک آلفای قدرتمند و بی رحم به اسم جئون جونگکوک فروخته بشه ولی خودش از این قضیه خبری نداره... به نظرتون چی میشه اگه امگای دلربا اما بدشانس ما بفهمه که قراره تا اخر عمرش...