... با نیشخند تهیونگو محکم روی میز چرمی ای که وسط اتاق بود هل داد که باعث شد تهیونگ با شکم روی میز بیفته و بدون مهلت دادن بهش دست و پاشو محکم به پایه های میز بست و پلاگشو محکم کشید بیرون که باعث شد پسر کوچیکتر از درد تکونی بخوره و چشماشو روهم فشار بده
تهیونگ : اییی غلط کردم ارباب هق لطفا اینکارو نکنین هق
جونگکوک : گریه نکن امگا قراره یکم خوش بگذرونیم تا دیگه ازین غلطا نکنی...اولین کارم باهات اینه که چهل تا شلاق میخوری هرکدومم میشماری اگه حتی یکیشونم جا بندازی از اول شروع میکنم فهمیدی؟؟
تهیونگ با ترس و استرسی که کل وجودشو فرا گرفته بود به الفای قدرتمندی که بالای سرش وایساده بود نگاه میکرد و حتی نمیدونست چی بگه
جونگکوک با عصبانیت ناخناشو محکم روی کمر تهیونگ کشید و داد زد که باعث شد تهیونگ از دردش خودشو منقبض کنه و شدت گریش بیشتر بشه
جونگکوک : نشنیدی چی گفتم بهت هرزه؟؟؟چرا جواب ندادی؟!
تهیونگ : هق فهمیدم هق
جونگکوک : فهمیدم چی؟؟؟
تهیونگ : هق فهمیدم ارباب هق
جونگکوک از توی کمد اتاق نازک ترین شلاقشو ورداشت و برگشت بالای سر تهیونگ که از استرس بدنش میلرزید و گریه میکرد
جونگکوک : بهتر شد هرزه الانم بهت نشون میدم سرپیچی از حرف الفات چه عواقبی داره
تهیونگ : هق غلط کردم هق ارباب دیگه هق اینکارو هق نمیک...
با اولین ضربه ای که محکم روی کمرش خورد از درد سرشو به میز فشار داد و جیغ زد
تهیونگ : ایییی هق ارباببب هق التماس میکنم
جونگکوک : گفتم بشمر هرزه ی فاکی اگه نمیخوای داغونت کنم
تهیونگ : هق ی..یک هق
جونگکوک دومی و سومین ضربرو محکمتر از قبل و پشت سرهم زد و به تکون خوردنا و التماسای امگایی که از درد گریه هاش حتی یه لحظه هم قطع نمیشد گوش میکرد
تهیونگ : هق اهییی د..دو هق س..سه هق
چهارمین ضربرو جوری روی پشتش فرود اورد که دست خودشم حتی درد گرفته بود ولی براش اهمیتی نداشت
تهیونگ : فااکک هق ایییی چ..چهار هق
......
پنجاهمین ضربرو محکم به بدنش زد و تهیونگو که خون از روی کمرش داشت به پایین سر میخورد و دیگه پشت بدنشو حس نمیکردو برای چند ثانیه راحت گذاشت
تهیونگ : هقق ایییییی پنجاههه هق
جونگکوک با پوزخند شلاقشو انداخت و انگشت اشارشو روی خون ریخته شده روی کمر پسر کشید و لیسش زد
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐬𝐞𝐱𝐲 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚
Fanfiction《My♡Sexy♡Little♡Omega》 کیم تهیونگ، امگای زیبایی که بخاطر بدهی پدر و مادرش قراره به یک آلفای قدرتمند و بی رحم به اسم جئون جونگکوک فروخته بشه ولی خودش از این قضیه خبری نداره... به نظرتون چی میشه اگه امگای دلربا اما بدشانس ما بفهمه که قراره تا اخر عمرش...