بعد از چند ساعت با سردرد شدیدی بیدارشد و خودشو توی یه اتاق با تم دارک و ترسناکی دید که باعث شد چشماش از تعجب گرد بشه سعی کرد تکون بخوره و بلندشه ولی فهمید که دست و پاهاش محکم به صندلی بسته شدن
با دیدن لباسش که تموم دکمه هاش باز بود استرس وحشتناکی توی وجودش پیچید که باعث شد بغض بکنه
تهیونگ : ک..کسی اینجا نیست؟؟ی..یکی کمکم کنه...لطفاا
کم کم داشت از تکون خوردنا و کمک خواستناش پشیمون میشد که با باز شدن قفل در مامانشو دید که وارد اتاق شده...شروع کرد به گریه کردن و با چشمای ملتمسش بهش خیره شده بود تا شاید نجاتش بده
تهیونگ : م..مامان کمکم کن هق اینجا چه خبره من کجام هق چرا دست و پام بسته شده هق
مامان تهیونگ با پوزخند به پسر گریونش نگاه کرد و جلوش وایساد
_اخی هرزه تو زیادی احمقی دلم برات میسوزه..داری به کسی که تورو فروخته التماس میکنی کمکت کنه؟؟
تهیونگ با حرف مامانش رسما سرجاش خشک شده بود و نمیدونست چی بگه
تهیونگ : ی..یعنی چی که منو فروختی یکی کمکم کنههههه ب..به کی منو فروختی مامان خواهش میکنم اینکارو نکن هرکاری که بگی برات میکنم نجاتم بده
_بهتره دهن گشادتو ببندی چون صاحبت اصلا حوصله هرزه های پرحرفی مثل تورو نداره و قراره بخاطر زر زر کردنات حسابی ادبت کنه
همونجوری که تهیونگ به شدت تکون میخورد رو صندلی و گریه هاش هر لحظه شدتشون بیشتر میشد پسر جذاب و درعین حال با قیافه کاملا خونسردی وارد اتاق شد
_جئون جونگکوک طبق قرارداد..امیدوارم ازش لذت ببری..حالام پولمو بده
جونگکوک کیفی که توی دستش بودو جلوی پاهای زن پرت کرد که باعث شد درش باز بشه و یکم از پولا روی زمین بریزه
جونگکوک : اینم پولت هرزه..حالام گورتو گم کن
زن سریع با جمع کردن پولا و برداشتن کیف از اتاق رفت بیرون...جونگکوک پوزخندی زد و با چشماش تموم بدن امگای زیبای جلوشو انالیز میکرد که به صندلی بسته شده بود
ESTÁS LEYENDO
𝐌𝐲 𝐬𝐞𝐱𝐲 𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚
Fanfic《My♡Sexy♡Little♡Omega》 کیم تهیونگ، امگای زیبایی که بخاطر بدهی پدر و مادرش قراره به یک آلفای قدرتمند و بی رحم به اسم جئون جونگکوک فروخته بشه ولی خودش از این قضیه خبری نداره... به نظرتون چی میشه اگه امگای دلربا اما بدشانس ما بفهمه که قراره تا اخر عمرش...