دو بار دیگه هم تماس گرفت؛ ولی باز هم جوابی نگرفت.
_اوکی! اوکی، خودت نخواستی باهات حرف بزنم مین یونگی. واقعاً چه فکری با خودم کردم که دارم بهت زنگ میزنم.
عصبی خواست گوشیش رو خاموش کنه؛ ولی با فکر این که ممکنه جیمین بهش زنگ بزنه همین طوری گوشیش رو توی جیب پالتوش گذاشت.
تصمیم گرفت با رسیدنش به خونه، اول به شین هه یک سر بزنه تا بعداً غرغرهای جیمین رو نشوه و بعدش خودش رو توی اتاقش حبس کنه.
[یک ساعت قبل]
جیمین بدون هیچ حرفی رانندگی میکرد و این برای یونگی که نمیدونست چی توی سر جیمین میگذره عصبی کنند بود.
باورش نمیشد جیمینی که تا امروز چشم دیدنش رو نداشت، الان خیلی آروم کنارش بدون هیچ دعوایی نشسته باشه.بالاخره نتونست در برابر سؤال ذهنش مقاومت کنه و نگاهش رو از پنجره گرفت و به پسرک دوخت.
_جیمینا؟
پسرک بدون اینکه چشم از خیابون برداره با صدای هوم مانندی جواب یونگی رو داد.
یونگی راضی از اینکه با جیمین چشم توی چشم نشده به صندلی ماشین تکیه داد و سؤالش رو پرسید._چرا داری بهم کمک میکنی؟
_کی گفته من دارم بهت کمک میکنم.
_پس داری من رو کجا میبری؟
_دارم میبرمت جایی که این چند سال زندگی هوسوک اونجا گذشته.
یونگی هیچ مقصدی به ذهنش نمیرسید و اینکه اصلاً چرا باید برن اونجا عجیب بود.
_برای چی میخواییم بریم اونجا؟
جیمین نیم نگاهی به یونگی انداخت و جوابش رو داد.
_چون میخوام داستان بعد از فراموش شدنت رو از زبان یک نفر دیگه بشنوی.
یونگی از حرف جیمین جاخورد و با چهره سؤالیش به جیمین چشم دوخت.
_چرا باید بشینم به داستانی گوش بدم که عذاب وجدانم رو بیشتر میکنه و باعث میشه بیشتر از گذشته درد بکشم و با فکر اینکه که قراره تنهایی توی خاطراتمون اسیر بشم زندگی کنم؟ برای چی؟
جیمین فرمون ماشین رو چرخوند و کنار خیابون ایستاد؛ ولی قطعاً روی پل جایی نبود که بخوان پیاده بشن. پسرک با نگهداشتن ماشین شروع کرد.
_نمیخوام عذابت بدم بلکه میخوام تو رو هم از اسارت اون خاطرات دور کنم میخوام تو هم اون هوسوک گذشته رو فراموش کنی.
یونگی از این حرف پسرک عصبی شد و گفت:
_جیمین محض رضای فاک با من یکی شوخی نکن تو واقعاً فکر میکنی قراره بیام باهات تا همچین کاری رو بکنم.
YOU ARE READING
oblivion «Sope»
Fanfiction[پایان یافته] گاهی وقت ها باید همه داراییت رو تمام اون چیزی رو که بهش میگی زندگی، از خودت دور کنی تا واقعا بتونی زندگی کنی، بتونی نفس بکشی. writer:🐿 couple:sope(switch)* nammin Genre:Romance , mystery , smut , angst , happy ending