7

2.4K 484 45
                                    


چمدونش رو پیش چمدون خودش توی صندوق جا کرد و سوار شد

+ خیلی خوب بریم سمت دریا

- راست میگفتی

+چی؟!

-به قولت داری عمل میکنی... داری منو میبری دریا

+آره ولی با تاخیر

جونگ‌کوک اجازه داد جیمین هر آهنگی که دوست داره رو پخش کنه
حدود ۲ ساعت توی راه بود و جونگ‌کوک اجازه داده بود جیمینن از مسیر بی سر و صدا لذت ببره

+خانواده ات از کجا فهمید ؟!

- آممممممم...هفته پیش یه مراسم خانوادگی داشتیم که هرسال برگزار میشه منم نرفتم و پدرم بابت نبودم ناراحت شد و بهم گفت که باید برگردم ، مجبور شدم برگردم خونه ولی شکمم رو دیدن و مجبور شدم جریان رو توضیح بدم...ازم خواست پدرش رو پیدا کنم وگرنه بچه رو ازم میگیره

+ خودم پدر اون بچه رو پیدا میکنم...باشه ؟! نگران نباش به محض اینکه برگردیم سئول دنبالش میگردم توهم آدرس بار و هتلی که بودین رو بهم بگو

۳ روز نزدیک ساحل توی ویلا بودند و جونگ‌کوک هر کاری میکرد تا جیمین خوشحال باشه
مراقبش بود که بهش فشار نیاد و بتونه تو زمانی که کنار دریا هستن آرامش داشته باشه و بتونه از فکر اتفاق هایی که براش افتاده بیرون بیاد

+چرا هیچی نپوشیدی اومدی بیرون ، هوا سرده سرما میخوری مریض میشی

پتو روی دوشش انداخت مثل اون روز هایی که بالای تپه بغلش میکرد و باهاش حرف میزد توی بغلش کشید

+به چی فکر میکنی؟!

خودش رو بیشتر به جونگ‌کوک چسبوند

-به اینکه اگه پیداش نکردیم ، پسرم بزرگ بشه بپرسه باباش کجاست چی جوابش رو بدم ؟!

+هر وقت پرسید بفرستش پیش من

-چی میخوای بهش بگی ؟!

+میگم وقتی تو رو داره نباید اصلا به فکر داشتن بابا باشه... کسایی که تو رو دارن ، دیگه چیزی نیاز ندارن که بخوان داشته باشن...راستی اسمش چی میخوای بزاری ؟ !

-بهش تاحالا فکر نکردم

+ یعنی اصلا به اسمش فکر نکردی ؟!

_نه

+میتونم من انتخاب کنم ؟!

-چی ؟!

+امممم...تیونگ ؟!

+نه بزار یه اسم دیگه انتخاب کنم که به اسمت بیاد

+ آمممممم...یافتم! جونگمین

یهو جیمین شروع کرد به خندیدن

+به چی میخندی ؟ ! یعنی اینقدر خنده داره اسمی که گفتم

-نه فقط فقط ..

خنده اش بیشتر شد و دستش رو سمت شکمش برد

-توی توی اسمش ...

༺𝑾𝒆 𝑨𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝑴𝒂𝒓𝒓𝒊𝒆𝒅 𝑩𝒖𝒕 𝑾𝒆 𝑯𝒂𝒗𝒆 𝑪𝒉𝒊𝒍𝒅𝒓𝒆𝒏༻Where stories live. Discover now