10

2.4K 459 68
                                    

وقتی جونگ‌کوک رفت جیمینم سمت اتاقش رفت و طبق عادتی که توی این ۶ ماه از نبود جونگ‌کوک پیدا کرده بود دفترش رو باز کرد و مشغول نوشتن خاطرات این چند روز شد
این روز ها فقط چیزی که باعث آروم شدنش میشد نوشتن خاطراتش بود

با صدای در سرش رو از روی دفتر بلند کرد

× مینی امروز باید چکاپ بشی به خاطر خونریزی هات جین احتمال میده زایمانت زودرس بشه...بهتره آماده بشی باهم بریم جین زودتر رفت بیمارستان

-باشه هیونگ... یه دوش بگیرم حاضر میشم

بعد از اینکه دوش گرفت لباس هاش رو از کمد برداشت تا بپوشه لباس هاش با وجود برآمدگی شکمش براش تنگ میشد ولی هیچ علاقه ای به خرید کردن لباس جدید نداشت

× مینی حاضری !؟

- آره بریم

تو ماشین کای بودند که براش پیامک اومد

-اشکالی نداره جونگ‌کوکم بیاد ؟! گفته بود میخواد این سری واسه چکاپ باهام بیاد

× نه اگه میخوای بگو بیاد فکر نکنم مشکلی داشته باشه

سرش رو تکون داد و آدرس بیمارستان برای جونگ‌کوک فرستاد
توی راه روی بیمارستان روی صندلی نشسته بود و منتظر جونگ‌کوک بود
نامجون هم رفته بود براش قهوه بخره

با دیدن پیام جیمین سریع لباس پوشیدم سمت بیمارستانی که آدرسش رو برام فرستاده بود رفتم
بعد از پارک کردن ماشین وارد بیمارستان شدم

از بین آدم هایی که اونجا بودن پیدا کردن یه امگای ریزه میزه حامله که از قضا دوست دوست داشتنی بود خیلی راحت بود

+ سلام

همونجور که نگاهش به پاهاش بود با شنیدن صدای جونگ‌کوک سرش رو بالا آورد

-سلام 

جونگ‌کوک روی صندلی کناریش نشست 

+ رفتی داخل ؟!

- نه منتظر تو بودم باهم بریم... گفته بودی میخوای باهام بیای به صدای قلب جونگهیون گوش بدی

× اوو جونگ‌کوک ! خوب شد اومدی...الان میتونیم بریم داخل ،میگفت تا تو نیای نمیره

باهم دیگه وارد اتاق معاینه شدند و با کمک جونگ‌کوک ، جیمین روی تخت دراز کشید جونگ‌کوک بلوزش رو بالا کشید تا جین بتونه سونوگرافی رو انجام بده

÷ خوب پسرت رو ببین ...اینم قلبشه ، میخوای صداش رو بشنوی ؟ !

- اوهوم

گوشی رو روی گوشش گذاشت و با شنیدن صدای قلب پسرش چشم هاش رو بست

÷ کافی جیمی مریض دارم... ۲ ماه دیگه تحمل کنی میتونی وقتی تو بغلت نگهش میداری تا به صدای اون قلب کوچولوش گوش بدی

༺𝑾𝒆 𝑨𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝑴𝒂𝒓𝒓𝒊𝒆𝒅 𝑩𝒖𝒕 𝑾𝒆 𝑯𝒂𝒗𝒆 𝑪𝒉𝒊𝒍𝒅𝒓𝒆𝒏༻Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin