30

1.4K 258 47
                                    

كل تن سفیدش با سرخی مارک های جونگکوک نقاشی شده بود
جیمین دیگه طاقت نداشت و تحریک شده بود و پریکامش درحال ریختن بود
با مارک عمیقی که جونگکوک روی ترقوه هاش کاشت، آه عمیقی کشید

-کوک...لطفا

جونگکوک بیقراری جیمین رو دید و بعد از بوسیده لبهاش مشغول آماده کردنش شد
از ورود انگشت سوم جونگکوک و برخوردش به پروستاتش عميقا لذت میبرد

وقتی حس کرد به اندازه کافی جیمین آماده شد انگشت هاش رو بیرون آورد و عضوش رو جایگزینش کرد
با وجود رابطه های متعددی که داشتند هنوزم جونگکوک براش بزرگ به حساب میومد و بهش عادت نکرده بود

آروم آروم عضوش رو واردش کرد و با وارد شدن کل عضوش جیمین آه عمیقی کشید و جونگکوک برای عادت کردنش، خم شد و با بوسیدنش حواسش رو پرت کرد تا زود تر عادت کنه

ساعت ۱ بود و جیمین باید زود میخوابید فردا صبح ساعت ۱۰ باید به بیمارستان میرفت

آخرین ضربه هاش رو زد و داخلش خالی شد
کمی صبر کرد و بعد از خارج شدن ازش کنارش دراز کشید و هر دو بعد از به رابطه لذت بخش، نفس نفس میزدند

+میرم وان پر کنم...الان دوش میگیریم، صبح باید بری بیمارستان

جیمین سرش رو تکون داد
جیمین رو توی آغوشش گرفت و به سمت حمام بردش بعد از گذاشتش

+ملافه هارو عوض میکنم میام. چشم هات ببند و یکم استراحت کن

بعد از انداختن ملافه های جدید، سمت حموم رفت، جیمین خوابش برده برده بود
روی زانوش هاش نشست و دستش رو روی سرش کشید

+ مینی

با حس کردن دست و شنیدن صدای آروم کوک، لای پلک هاش رو باز کرد
خمیازه بزرگی کشید و چشم هاش رو با دست هاش مالوند

+پاشو سر و بدنت رو بشورم بعد بریم رو تخت بخواب

بعد از حمام دو نفره شون و سکس لذت بخششون با همدیگه توی آغوش هم خوابشون برد

فردا صبح اگه سولهی زنگ نمیزد، جیمین عمل میشد

جونگکوک دوست داشت جونگمین خواهر یا برادری داشته باشه و مثل خودش تنها نباشه، ولی اگه این عمل اتفاق میوفتاد جونگمینم از داشتن خواهر یا برادر محروم میموند و حس داشتنشون رو درک نمیکرد

وقتی بیدار شدند ساعت هشت و نیم صبح بود
جیمین نباید چیزی میخورد و جونگکوکم به خاطر صبحونه نخوردن جیمین، چیزی نخورد

بعد از آماده شدنشون از اتاق خارج شدن و وقتی توی آسانسور بودن، جیمین دست هاش رو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و خودش بیشتر بهش چسبوند

-نگران نباش کوک، همه چیز به خوبی پیش میره

توی تاکسی دست های جیمین رو محکم گرفته بود و جیمینم سرش رو روی شونه کوک گذاشته بود و با انگشت هایی که بهم چفت شده بودن بازی میکرد

༺𝑾𝒆 𝑨𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝑴𝒂𝒓𝒓𝒊𝒆𝒅 𝑩𝒖𝒕 𝑾𝒆 𝑯𝒂𝒗𝒆 𝑪𝒉𝒊𝒍𝒅𝒓𝒆𝒏༻Where stories live. Discover now