28

1.3K 274 40
                                    

از وقتی به جیمین گفته بود با اینکه احساس سبکی میکرد ولی عذاب وجدان بدی توی وجودش رو گرفته بود

صبح وقتی چشم هاش رو باز کرد یه جفت چشم مشکی با یه لبخند بزرگ ، جلوش ظاهر شد

-صبح بخير

لب هاش رو جلو برد و بوسه ای عمیق به لب های جونگ‌کوک زد

-پاشو بریم صبحونه درست کنیم بعدش بریم پیش جونگمین
دلم براش یه ذره شده

خواست از روی جونگ‌کوک بلند بشه که جونگ‌کوک دست هاش رو محکم پشت کمرش قفل کرد

+صبح بخیر ، میشه یکم اینجوری بمونیم !؟

لبخندش روی لبش پر رنگ تر شد و بوسه دیگه به لب هاش زد
دستش رو جلو آورد و با انگشت های ضریفی که جونگ‌کوک عاشق این بود که بین انگشت هاش محکم بگیرتش ، صورت جونگ‌کوک رو لمس میکرد و با چشم هایی که جونگ‌کوک حاضر بود قسم بخوره ، قشنگ ترین و زیباترینه توی دنیا بهش نگاه میکرد

+ مینی واقعا میخوای انجامش بدی !؟

- کوک چرا بهش به چشم یه ماه عسل نگاه نکنیم !؟ هوم !؟
جونگمینم با اینکه دوری ازش برام سخته میزاریم پیش مامانم اینا...باهم میریم ماه عسل ، هوم !؟

+ مینی میدونی خطرناکه ، میخوای واقعا این کار کنی !؟ ببین اصلا میرم بهش تعهد نامه میدم هان !؟ آره بهش تعهدنامه میدم که سراغش نرم... اینجوری خوبه ، تو صدمه نمیبینی

-یه چیزی میگم ولی قول بده ناراحت نشی

توی چشم هاش منتظر نگاه کرد

-چرا خواسته من عقیم بشم نه تو !؟ نمیگم بری بهش بگی ها فقط میخوام بدونم چرا من رو انتخاب کرده به جای تو !؟

دستش رو روی گونه جیمین کشید

+میدونی جیم ، پشتش یه رازه

-راز !؟

+ توی خانواده جئون همیشه فرزند های همسر اول به عنوان یه جئون حق دریافت ارث دارن واسه همین اون تو رو واسه انجام اون عمل انتخاب کرده چون...

لب هاش رو روی لب جونگ‌کوک گذاشت و عمیق تر و طولانی تر بوسیدش

-بریم صبحونه بخوریم !؟ من گشنمه و واقعا دلم میخواد زود تر برم پیش جونگمین باید تا قبل رفتنمون به ماه عسل ، بیشتر تو بغلم بگیرمش

بوسه هی دیگه به گونه اش زد و از روش بلند شد
سمت کمد رفت لباس خوابش رو با پیراهن سفید جونگ‌کوک که تا زیر باسنش میومد عوض کرد و سمت آشپزخونه رفت

ظرف نوتلا و توت فرنگی رو روی میز گذاشت
برگشت که قهوه ها رو بیاره ، جونگ‌کوک وارد آشپزخونه شد .

جلو رفت و از پشت بهش نزدیک شد دستش رو بلند کرد و فنجون قهوه رو از کابینت که جیمین سعی داشت با روی پنجه پا رفتنش دستش رو بهش برسونه رو برداشت
جیمین برگشت و سینه به سینه هم دیگه وایساده بودند

༺𝑾𝒆 𝑨𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝑴𝒂𝒓𝒓𝒊𝒆𝒅 𝑩𝒖𝒕 𝑾𝒆 𝑯𝒂𝒗𝒆 𝑪𝒉𝒊𝒍𝒅𝒓𝒆𝒏༻Where stories live. Discover now