صبح با نور آفتابی که توی چشمش میزد بیدار شد
دست و صورتش رو شست و از اتاق اومد بیرونمیز صبحونه آماده بود
معلوم نبود چقدر گرسنه اش بود که به جونگکوکی که داشت از توی یخچال پرتقال برمیداشت توجهی نکرد و سریع یه تست برداشت و یه قاشق پر نوتلا روش خالی کرد و یا مشت توت فرنگی ریخت روش و چشم هاش رو بست و با لذت گاز بزرگی ازش شد و ملچ ملوچ راه انداختمزه نوتلا و توت فرنگی بهترین مزه بود براش
+ میتونم بوت رو حس کنم جیمین
چشم هاش رو باز کرد به جونگکوک خیره شد
بو بوش رو حس کرد ؟! داروهاش ؟! نخورده بود و الان بوش رو جونگکوک حس کرد+ بوی نوتلا و توت فرنگی میدی وقتی خوشحالی ، کاش امگای منم همچین بویی داشته باشه
سریع سمت اتاقش رفت و شاتش رو برداشت و تزریق کرد
+من که قرار نیست بلایی سرت بیارم جیمین ما دوست های همیم... چرا نمیزاری بوی به اون قشنگی رو حس کنم ؟!
واقعا بوی شیرینی داری اولین باره .... یعنی بهترین بویی هست که بین امگا هایی که میشناسم به دماغم خورده-یادم رفته بود شاتم رو بزنم...من حتی اجازه ندادم مادر و پدرم بوم رو حس کنن...اما الان یادم رفت
+عیب نداره اصلا بیا فراموش کنیم و فکر کنیم بوی این نوتلا و توت فرنگی های روی میزه
-من من یه چیزی یادم اومدم
+چی یادت اومد
- اون شب من شات نزده بودم تو هیتم بودم و نمیدونستم پس یعنی اون اون کسی که پدر این بچه است ، بوی منو میشناسه
+حقم داره اون شب باهات خوابیده جیمین نمیدونی چقدر برای یه آلفای اصیل زاده تحمل این بو و هورونی نشدن سخته حالا اگه یه آلفای معمولی باشه که بدتر...جلوی من ظاهر شد نزار دیگه کسی بوت رو حس کنه
حرف های جدی و احساسی داشت بین دوست هایی که عشقشون رو بین دوستیشون مخفی میکردند رد و بدل میشد که یه نفر گند زد به حس حالشون
شب شده بود باهم رو کاناپه مشغول دیدن فیلم بودند که تلفن جونگکوک زنگ خورد و سمت گوشیش رفت تا جواب بده
÷ کوک...برگشتی ؟! کجایی ؟! ما الان جلوی ویلات لب ساحل ایم...گفتم بهت خبر بدم شام که نمیدی واسه برگشتنت حداقل باید از کلید ویلا که دارم به جاش استفاده کنم
حتی فرصت جواب دادن به جونگکوک رو نداد و تلفن رو قطع کرد
در رو باز کرد و کنار ایستاد تا هوسوک وارد ویلا بشه
÷ هوسوکی بیا بازم اومدیم ماه عسل تو ویلای کوک
×مین یونگی قبل اینکه بیای ماه عسل برای هزارمین بار اول مطمئن شو جایی که میخوای دوست پسرت رو ببری اوکیه بعد توی اون کون لعنتیت عروسی بگیر
![](https://img.wattpad.com/cover/300167108-288-k611678.jpg)
YOU ARE READING
༺𝑾𝒆 𝑨𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝑴𝒂𝒓𝒓𝒊𝒆𝒅 𝑩𝒖𝒕 𝑾𝒆 𝑯𝒂𝒗𝒆 𝑪𝒉𝒊𝒍𝒅𝒓𝒆𝒏༻
Fanfictionجونگکوک درخواست ازدواج با امگای خانواده پارک رو رد میکنه ولی چی میشه عاشقش بشه قبل از اینکه بدونه اون امگای خانواده پارکه؟! 𝑪𝑷: -𝑲𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏 -𝑺𝒐𝒑𝒆 -𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 𝑮𝑬𝑵𝑹𝑬: -𝑺𝒎𝒖𝒕 -𝑴𝒑𝒓𝒆𝒈 -𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒂𝒓𝒔 𝒂𝒏𝒅... این فیک مال من...