18

1.9K 353 111
                                    

توی تخت دراز کشیده و بود حرف های صبح جونگ‌کوک ذهنش رو درگیر کرده بود که حتی متوجه اومدن جونگ‌کوک به اتاق هم نشد

+اینقدر حرفام درگیرت کرده که حتی متوجه اومدن خودم هم نشدی ؟!

از جاش بلند شد و نشست

-ااا نفهمیدم اومدی ببخشید

+بهتره برگردیم سئول...خوب نیست توی دوران هیتت اینجا باشی

-نه ، برگردم همش جونگمین میاد جلو چشمم

+اونجوری دردت چی ؟!

-تو هستی مگه نه ؟! مگه نگفتی نمیزاری درد بکشم ؛ هوم؟!!

-مینی

-گفتی فکر کنم...فکر کردم ، من ....

دستش رو روی دهنش گذاشت و اجازه نداد حرفش رو بزنه

+واسه جواب دادن زوده وقتی برگشتیم ، جوابت بهم بگو الان نه

دستش رو از جلو دهنش برداشت و بلند شد و سمت در رفت

+زنگ میزنم شام بیارن ، چی میخوری ؟!

-هرچی تو بخوری فرق نداره

+با استیک موافقی ؟!

-آره ، همونو بگو بیارن

**************

شام رو خوردن و جونگ‌کوک برای چند تا تلفن ضروری از ویلا رفت بیرون
درد جیمین بازم شروع شده بود
همیشه توی کتاب ها و مقاله هایی که خونده بود و شنیده بود که هیت بعد از زایمان درناک ترین هیت میشه و حتی شات های قوی هم نمیتونه به اندازه رابطه با آلفا ها دردش رو تسکین بده
جونگ‌کوک خارج از ویلا بود و میدونست که گوشیش الان اشغاله و حتی زنگ هم بزنه جوابی نمیگیره
رو تخت دراز کشیده بود و توی خودش پیچیده بود تا بتونه کمی دردش رو آروم کنه بازم کارساز نبود

یک ساعت از وقتی که برای تلفن زدن و پرسیدن وضعیت جونگمین و رسیدگی به کار های اون دختره از ویلا بیرون اومده بود گذشته بود
بعد از اینکه کارش رو انجام داد به ویلا برگشت و رفت آشپزخونه تا برای جیمین شکلات داغ مورد علاقه اش رو درست کنه .
با باز کرد در و دیدن جیمینی که از درد با خودش پیچیده ماگ از دستش زمین افتاد
نگاه جیمین با چشم های قرمز شده از درد سمتش برگشت

-کوووووک

+جیمین

سمتش دویید و توی بغلش کرد ، فورمون هاش بدجوری فضا رو پر کرده بودن

+هيس من اینجام مینی

-کوووک لطفا درد دارم...لطفا

جونگ‌کوک توی چشم های جیمین التماس برای لمس شدن و برای رهایی از درد رو میدید

بلافاصله لب هاش رو روی لب های جیمین گذاشت و محکم و میبوسید جوری عمیق محکم میبوسید جوری که انگار میخواست درد رو از وجود جیمینش بگیره

༺𝑾𝒆 𝑨𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝑴𝒂𝒓𝒓𝒊𝒆𝒅 𝑩𝒖𝒕 𝑾𝒆 𝑯𝒂𝒗𝒆 𝑪𝒉𝒊𝒍𝒅𝒓𝒆𝒏༻Where stories live. Discover now