سهون
*گفتی میخوای برگردی؟چرا نمیای اصلا همینجا بم....سهون؟ت..تو....تو مگه نرفته بودی؟
صدای سوهو تو سرم پیچید ولی انگار نمیفهمم چی میگه،انگار راه گوشام سد شدن.
*سهون میگم اینجا چه غلطی میکنی؟
_م...من...خب...موبا..موبایلمو جا گذاشته بودم.
تو حتی باعث میشی لغات از سرم فرار کنن،چون فکرت اجازه نمیده چیزی اون تو بمونه.
*موبایلتو برداشتی؟حالا میتونی بری.
پاهام بهم اجازه رفتن نمیدن.من حتی نمیدونم الان تو رویام یا تو واقعیت.تنها کاری که درحال حاضر خوب بلدم نگاه کردنه.
*نکنه راه خروجو یادت رفته؟لوهان
*نکنه راه خروجو یادت رفته؟
کلی سوال داره تو ذهنم میچرخه.ولی تا خواستم چیزی بگم رفته بودی.فقط عطرت بود که هنوز مونده بود.چیکار میتونم بکنم جز اینکه ریه هامو از عطرت پر کنم و دلتنگیو به قلبم هدیه بدم؟
*لو،حالت خوبه؟بیا بشین.
+سوهو...
بغضی که تنها یادگارت بود دوباره برگشته.هر لحظه بیشتر چنگ میزنه به گلوم.نمیزاره حرف بزنم.
+...تو ازش خبر داشتی.
*نه،اونجور که فکر میکنی نیست.
+تو میدیدی دوسال چجوری در به در همه جارو دنبالش می گشتم و هیچی نگفتی؟میدیدی دارم تو نبودش چجوری میسوزم و هیچی نگفتی؟
داد میزنم.همه جارو تار میبینم.کجا رفتی؟فقط بلدی ترکم کنی؟بیا ببین تو نبودت چقدر عاجزم.
*بزار برات توضی...
+خفه شو.هیچی نمیخوام بشنوم سوهو.
نفهمیدم چجوری از اون جهنم اومدم بیرون.دارم مشت میزنم به دیوار.دستام درد میگیرن؟مهم نیست.درد از این سنگین تر؟تو اینجا کنارم بودی و من خبر نداشتم؟میبینی؟تونستی به جنون بکشیم.
نفهمیدم چجوری ساکمو بستم و خودمو رسوندم فرودگاه.الان حتی مطمئن تر از هرلحظه دیگم برا برگشتن.سهون
هنوزم نتونستم باور کنم.چقدر دلتنگتم و نمیدونی.هرلحظه ممکنه برگردم و بغلت کنم.حتی نتونستم هنوز از شرکت خارج بشم.دارم میبینمت.با چشمای اشکی داری میری.هنوزم مشت میزنی به دیوار؟از انگشتای خونیت معلومه.منو ببخش لوهان،میتونست بدتر از این باشه.اومدی فرودگاه.باورم نمیشه کل مسیر تعقیبت کردم.ببین چقدر ضعیفم که توان حرف زدن باهاتو ندارم.سخته،تو چند قدم بیشتر باهام فاصله نداری ولی انگار کیلومترها از هم دوریم.
دو هفته بعد
کریس
@ کریس،امشب قراره کلی بهمون خوش بگذره.
$اره.بازم نوشیدنی میخوای؟
@ معلومه.
$لی؟
@ چیه؟
$اون پسره اونجا کنار بار،لوهان نیست؟
@ زیادی خوردی کریس.اون الان سئول پیشه سوهوعه.
$ خب شاید برگشته.
@ اون اگه قراره برگرده اولین نفرایی که باخبر میشن من و توییم.
$حاضرم باهات شرط ببندم که خودشه.اصلا الان میرم نوشیدنی بگیرم مطمئن میشم.
@ باشه ولی اون پاشو اینجور جاها نمیزاره.
هرقدم بهش نزدیک تر میشم بیشتر تعجب میکنم.اون واقعا لوهانه؟
$لو؟خودتی؟
+هوم؟اوه کریس.
$تو اینجا چیکار میکنی؟
+من؟اوم خب گفتم بیام شاید بتونم یه دوست پسر پیدا کنم.
$مثل اینکه خیلی خوردی.بیا ببرمت خونه.
+نه.من همین الانشم فکر کنم از یکی خوشم اومده.
$تو مگه سئول نبودی؟
+اره سئول،من فقط باید از اون خراب شده دور میشدم همین.
باورم نمیشه،این لوهانه؟چقدر غریبه شده برام.تو سئول چه اتفاقی افتاده؟برگشتم کنار لی.
$همین الان باید زنگ بزنم سوهو.
@ چیشده؟
$اون لوهانه لی.
@ باورم نمیشه.اخه اون اینجا چیکار میکنه؟
$اون لوهانه ولی لوهان نیست.مسخرس.معلوم نیست تو اون سئول خراب شده چه اتفاقی افتاده.
زنگ زدم به سوهو و طولی نکشید تا تلفنشو جواب داد.نباید چشم از لوهان بردارم مگرنه ممکنه کار احمقانه ای بکنه.
*به به ببین کی زنگ زده.
$ هی.اوضاع چطوره؟
*همه چیز خوبه.چیزی شده؟
$لوهان کجاست؟
*مگه خبر نداری؟دو هفته ای هست که برگشته.
$اونجا چه اتفاقی افتاده؟
*اتفاق؟باید مگه اتفاقی بیوفته؟
$ببین سوهو،بهتره واقعیتو بهم بگی.من الان اونو توی بار پیدا کردم و باید بگم که اصلا وضعیتش خوب نیست.من میدونم که اونجا یه چیزی شده.مگرنه لوهان کی پاشو میزاره اینجور جاها؟
*از کجا انقدر مطمئنی که اینجا اتفاقی افتاده؟
$چون همین که به من یا لی خبر نداده داره برمیگرده یعنی یه مهر محکم به اینکه اونجا اتفاقی افتاده.
*اون سهونو دید.
$چی؟
$بعدا باهات تماس میگیرم.
لعنت بهش.یه لحظه چشممو ازش گرفتم و اون داره با یه پسر از بار خارج میشه.
...........................
ووت یادتون نره♥️
![](https://img.wattpad.com/cover/300149916-288-k637375.jpg)
YOU ARE READING
2520
Fanfictionمن و تو از این دنیا یه زندگیه اروم خواستیم. عشق ظاهر زیبایی داره ولی سراسر درده. Couple: HunHan