سهون
جلوتر از من تو یه جای سبز داری حرکت میکنی.صدات میزنم.
_لوهان.
نمیشنوی.چیزی نمیگی.فقط به سمت جلو میری.هر قدمی که برمیداری زمینا خشک میشن.به سمت سیاهی حرکت میکنی.دیگه نمیتونم دنبالت بیام،حتی نمیتونم حرف بزنم.برمیگردی نگاهم میکنی.گریه میکنی.دیگه از اون جای سبز خبری نیست.باد شدیدی میاد.نمیتونم ببینمت.حتی دیگه از توام خبری نیست.
بازم همون کابوس همیشگی.از خواب پریدم.مثل همیشه ولی با این تفاوت که تو اینجایی.فکر میکردم قراره کابوسا تموم بشن.مثل فرشته ها خوابیدی.موهاتو از صورتت کنار میزنم.
_آهوی خوابالوی من،صبح شده.
لوهان
با نوازش دستات بیدار شدم ولی چشمامو باز نمیکنم.اگه اینم خواب باشه چی؟اگه توهم باشه چی؟اصلا اگه اینجا نباشی چی؟
_آهوی خوابالوی من،صبح شده.
صدات واقعی تر از همیشس،داغی نفساتو روی صورتم حس میکنم.چشمامو باز میکنم ولی قول بده هنوزم اینجا باشی.
+هنوزم هستی.
_مگه قرار بود نباشم؟
+خیلی وقتا چشمامو باز کردم ولی نبودی.
_از این به بعد با خیال راحت چشماتو باز کن،من قراره همیشه باشم.
+فکر کنم امروز قراره بعد دوسال صبحونه بخورم.
_حتما قراره اون صبحونرم من درست کنم؟
+باهوشیا.
_توام بیش از حد تنبلی.میگم چرا لاغر شدی نگو به خودت گشنگی میدادی.
+لاغر؟تو این ده روز که سئول بودم سوهو به اندازه تمام عمرم بهم غذا داد.حتی از دوران نوزادیمم تپل تر شدم.
_پس خودتو اماده کن چون من از سوهو بدترم.راستی با سوهو حرف زدی؟
+به نظرت وقت کردم؟
_نه ولی این کارو بکن.
+باشه.
خونه رنگ تورو به خودش گرفته.دوباره فقط صدای خنده هامون توی خونه میپیچه.با این همه پس چرا انقدر نگرانم؟اعتماد کردن دوباره به تو کار اشتباهی نبود،شاید از اول مسیرو اشتباه اومدیم.*فلش بک*
لوهان
*لو به چی فکر میکنی؟
+هوم؟
^نه مثل اینکه واقعا جدیه.
+چی جدیه؟
^از دو روز پیش که تولد سوهو بوده یکم عجیب شدی.
*کای سر به سرش نزار.
+منظورت چیه عجیب شدم؟
^یه نفر میخواد باهاش بری سرقرار.
+کی؟
*آقای اوه سهون.
+چ...چی؟
^هول نکن،یه قراره دیگه.
تو کی هستی؟چی هستی؟منو به سمت خودت میکشونی.منو به عمق خودت میبری.میخوام تو چشمات زندگی کنم.عاشقت شدن راحت بود ولی مطمئنم تو عشقت موندن به این راحتی نیست.این عشق اشتباهه.زندگی مسیر درستیو برام رقم نزده.ولی آدما با اشتباهاتشون بزرگ میشن،مگه نه؟*پایان فلش بک*
_راستی امروز چند شنبس؟
+چهارشنبه.
_عجیبه.فکر کنم جاهامون عوض شده.معمولا تاریخا یادت نمیموند.
+ولی تا وقتی که تو اینجایی قراره یادم بمونه.
_چرا؟
+چون تو2520منی.
_و این یعنی چی؟
+ 2520از ضرب7و12و30 به دست میاد.7یعنی روزای هفته،12تعداد ماه ها و 30تعداد روزای هر ماه.من با تو تمام اینارو یادم میمونه.تو با وجودت باعث میشی زمان یادم بمونه.چون زمان برام مهمه،چون با تو بودن برام مهمه.زندگی من با تو معنا داره.
_پس فکر کنم از این به بعد قراره تو 2520 من باشی...............................

YOU ARE READING
2520
Fanficمن و تو از این دنیا یه زندگیه اروم خواستیم. عشق ظاهر زیبایی داره ولی سراسر درده. Couple: HunHan