لوهان
پیدا کردنت سخت نبود،نه مثل دفعه اول.هنوز نرفتی.زیر بارون به چی فکر میکنی؟
+سهون
_این بیرون چیکار میکنی؟
+خودت چرا زیر بیرون ایستادی؟
_سرما میخوری،برو تو خونه.
+از من ناراحتی؟
_برای چی باید ناراحت باشم؟
+یکم تند رفتم.
نمیدونم بارونه یا اشکای خودمه که صورتمو گرم میکنه.درسته دور بودی ولی هنوزم میشناسمت،بهتر از قبل.
_اشکالی نداره،من نمیدونم چی بهت گذشته و ح....
+میخوام بمونی.
_حق دا...چی؟
+بمون سهون.برای من بمون،کنار من بمون.بیا فکر کنیم این دوسال یه خواب بوده،یه کابوس.بزار قلبامون آروم بگیره.خستم،بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی.دیگه نمیتونم با این نبودنت کنار بیام.مگه چقدر دیگه زنده ایم؟این دوری داره روحمو میمکه،این دوری منو میکشه.میخوام تا اخرین لحظه زندگیم داشته باشمت حتی اگه اخرین لحظم یک ساعت دیگه باشه.دوباره یادم بیار.داشتنتو،زندگی کردن،خنده هامو کنارت یادم بیار.ازت میخوام که بمونی مگر اینکه خودت نخ....
_میخوام.
سهون
باور نمیکنم.ازم میخوای که بمونم؟حتی وقتی اونجوری شکستمت؟
+.....مگر اینکه خودت نخ....
_میخوام.
این تنها خواستم از کل زندگیه.این روح خسته من چی جز تو میخواد که ازش دریغ کنم؟تو انتخاب منی.ولی پشت این همه خواستن ترسه.اما دیگه نمیزارم قلبامون مجبور به دوری ازهم بشن.چرا آغوشتو بهم هدیه نمیکنی؟
لوهان
درست شنیدم؟میخوای؟میخوای که بمونی؟میخوای به این دلتنگی پایان بدیم؟چرا با آغوشت شروعش نکنیم؟نفهمیدم چجوری خودمو بهت رسوندم ولی لحظه ای بعد فقط گرمای تن تو بود،آرامش بود،گریه بود.چقدر دلتنگ بودم.
+چقدر دلم برات تنگ شده بود.
حتی نفهمیدم کی به زبون اوردمش.
+کاش اگه خوابه هیچوقت بیدار نشم.
_تاحالا هیچ لحظه ای برام واقعی تر از الان نبوده.
بزار سرمو رو سینت بزارم،میخوام درد نبودتو همینجا خالی کنم.
+پیشم بمون سهون،من بدون تو هیچی نیستم.از زندگی بدون تو خستم،فقط بزار از حس آغوشت پر بشم.
سهون
هوا سرده ولی چه اهمیتی داره وقتی تو اینجایی،درست تو آغوش من؟
_پیشت میمونم لو.بهت قول نمیدم چون قولا زود فراموش میشن،ولی اینو بدون که دارم با قلبم بهت میگم دیگه تنهات نمیزارم،من با دلتنگی غریبم،دوسال با یه غریبه زندگی کردم.میخوام وجود آشنای تورو به جاش بیارم.
دوباره تو خونه ایم که با تو خاطره های آشنا و غریبی توش به جا گذاشتم.
+تو چجوری از سئول اومدی که حتی فراموش کردی چمدونتو با خودت بیاری؟
_اینا همش تقصیر توعه.
+اره حواس پرتیاتو بنداز گردن من.
میخندیم.چقدر غریبه شده بودم باهاش.داشت کم کم صدای خنده هاتو یادم میرفت.برای من بخند لوهان،میخوام صدای خنده هات کل وجودمو پر کنه.
+باز خوبه لباساتو نگهداشتم.
_مطمئنی لباسای منو نپوشیدی؟
+من توی لباسای تو گم میشم.
_اره درسته،تو حتی توی لباسای خودتم گم میشی.اصلا چرا لباس میپوشی؟
+یعنی چی؟نمیتونم لخت راه برم.
_شاید الان جلوی من اشکالی نداشته باشه.
+عه جدی؟ممنون که اجازشو صادر کردین خیلی اذیت بودم.
درست رو به روم ایستادی.
_منو مسخره میکنی آهو کوچولو؟
+چقدر دلتنگش بودم.
_منم همینطور.
+دلتنگ خیلی چیزام سهون.
_من اینجام تا باهم پایان بدیم به دلتنگیامون.
+چرا همیشه در برابر تو این قلبمه که تصمیم میگیره؟
_چون این قلبه که فرمانده ی مسیر عشقه.
+و همین فرمانده اگه فرمانده خوبی نباشه خیلی بد میتونه ببازه.
_فرمانده فقط مسیرو طی میکنه.تو اون مسیر ممکنه خطرات زیادی باشه.مخصوصا اگه تو مسیر ممنوعه پا گذاشته باشه.
+ولی همین مسیرهای ممنوعه هیجان انگیزترن.
_اگه ریسکشو به جون بخری.
+ریسکشو به جون میخرم توام هیجانو به قلبم برگردون.بزار فرمانده دوباره بیوفته تو مسیر.
_اون توی مسیر بوده فقط مدتی به بیراهه رفته.
+راهنمای قلبم باش.
با تمام جزییات چهرتو میبینم،انگار که دفعه آخره و فردا حافظم پاک میشه.دستمو توی موهات میکنم،هنوزم ابریشمیه.اشکالی نداره یکم جلوتر بیام؟نفس داغت روی پوستم حس زنده بودن بهم میده.حس آشنای لبهات!دلتنگیمو توی این بوسه ها خفه میکنم.فتح تنت بعد از دوسال حس عجیبی داره.
لوهان
سرم روی سینته.صدای قلبت گوشهامو پر کرده.قطعا این تنها صداییه که دوست دارم تا آخر عمر بهش گوش بدم.
+سهونا،نگفتی برای چی اومدی پکن.
_من فقط دنبال یه بهونه بودم که بیام و ببینمت و تو بهونرو بهم دادی.
+چه بهونه ای؟
_مست کردنت توی بار.
+چیزیم هست که ندونی؟
_اینکه تو اون بار چیکار میکردی؟
+نمیدونم.بعد از دیدنت انگار عقلمو از دست دادم.اگه کریس نبود معلوم نبود چه بلایی سرم میومد.
_چه بلایی؟مگه جز این بوده که مست کردی؟
+همه چیزم نمیدونی.پس اینو بهت نمیگم تا حداقل یه چیزی باشه که ندونی.
........................
ووت یادتون نره♡
YOU ARE READING
2520
Fanfictionمن و تو از این دنیا یه زندگیه اروم خواستیم. عشق ظاهر زیبایی داره ولی سراسر درده. Couple: HunHan
