*دو روز بعد*
سهون
@ خب چیشد؟
_راضی کردن مامانش کار راحتی نبود،ولی با کمک دکتر شد.قراره بره خونه خودش و من مراقبش باشم.البته هرروز خانوم لو میاد بهش سربزنه.
@ خوبه.نگران چیزی نباش،اون تورو به یاد میاره.منو کریسم بهتون سر میزنیم.
_ممنون بابت این مدت.
قراره دوباره با تو توی این خونه باشم،خونه ای که پره از خاطراتمون.یعنی یادت میاد؟
+پس اینجا خونه ی منه؟
_اره.
+خوبه.تو اینجا قراره بمونی ولی ما اینجا فقط یه اتاق خواب داریم،تو کجا میخوابی؟
_هوم؟اهان. هرجا که قبلا میخوابیدم.
+خب کجا میخوابیدی؟
_پیش ت....رو مبل.
+راحته؟
_ا..اره.
+حتی اسمتم نمیخوای بهم بگی؟
_نه.
+پس چی صدات کنم؟
_هرجور دوست داری صدام کن.
+باشه غریبه.
_غریبه؟
+اره چون هنوز برام آشنا نشدی.
_درسته.
یه روزی حتی فکرشم نمیکردم از سمت تو غریبه خطاب بشم.اشکالی نداره.تو منو یادت میاد.برمیگردن اون روزا و من دیگه غریبه نیستم برات.
+میخوام امروز فقط تو خونه بمونم.حس میکنم هنوز بدنم نیاز به استراحت داره.
_تو استراحت کن،من برات غذا درست میکنم.
+ممنون.
_فردا دوست داری بریم بیرون؟
+اره حتما.شاید یه چیزایی یادم بیاد.
لوهان
نیاز داشتم به یه دوش آب گرم.حس عجیبی داره اینکه اطرافت ادمایی هستن که تورو خوب میشناسن و با تو خاطره هایی دارن اما تو هیچکدومو یادت نیست و هیچکسو نمیشناسی.راستش غریبه منم نه اون.اون حتما خیلی بهم نزدیک بوده و الان داره بهش سخت میگذره.یکم خواب شاید کمک کنه بهم صدای ذهنمو اروم کنم.
یه جایی گیر کردم.پره از شکوفه های گیلاس.کسی نیس.نسیم خنکی میاد.حس خوبی داره.یه نفر کنارم ایستاده.یه مرد.نمیتونم صورتشو ببینم.حتی حرفم نمیزنه.
+تو کی هستی؟
صدایی نمیاد.اون مرد حرف میزنه ولی من چیزی نمیشنوم.
+نمیفهمم چی میگی.بلندتر حرف بزن.
این وضعیت داره دیوونم میکنه.
_لوهان؟بیدارشو.
خواب بود.آزار دهندس.
_شام آمادس،داروهاتم باید بخوری.
+چقدر خوابیدم؟
_5ساعت.
+من دو هفته تو کما بودم و هنوزم انقدر میخوابم.
_شاید اون دو هفته تو کما موندن خستت کرده.
کنار تو بودن حس ارامش عجیبی داره.قراره زندگی جدیدمو کنار تو بسازم غریبه؟
YOU ARE READING
2520
Fanfictionمن و تو از این دنیا یه زندگیه اروم خواستیم. عشق ظاهر زیبایی داره ولی سراسر درده. Couple: HunHan
