تصادف

29 6 0
                                        

لوهان
هنوز بارون بند نیومده.ساعت تقریبا7صبحه و من از دیشب نخوابیدم.مطمئنم توام بیداری،مطمئنم هنوز توی این شهری.هرموقع فکر کردم شرایط نمیتونه از این بدتر بشه،زندگی برعکسشو بهم ثابت میکنه.حتی دیگه نمیزارن برگردم به خونه خودم.
\کی بیدار شدی؟
+نخوابیده بودم.
\یکم بخواب نمیخوام با این چهره داغونت با اون دختر رو به رو بشی.سه ساعت دیگه خودم میام دنبالت.
همه چیز خیلی سریع داره میگذره.انگار همین دیروز بود که تو دفتر سوهو دیدمت و حالا من واسه دومین بار از دست دادمت.نمیدونم چیکار دارم میکنم ولی اشکالی نداره بهت زنگ بزنم؟قرار نیست کسی بفهمه.
..................................
سه ساعت خیلی زود گذشت.بازم نتونستم بخوابم،مگه فکر تو میزاره؟یعنی الان برگشتی؟داری چیکار میکنی؟
\این چه وضع لباس پوشیدنه؟
+مشکلش چیه؟
\این یه قراره باید بهتر لباس بپوشی.
+تو فقط ازم خواستی ازدواج کنم منم قبول کردم پس لطفا دیگه انقدر بهم گیر نده.
\خیلی خب،بشین تو ماشین.
+مامان نمیاد؟
\اون بعد میاد.ما زودتر میریم.
\تا دو دقیقه ولت میکنم سر میخوری تو فکر اون پسره.
+به فکر منم کار داری؟
\به چیه اون دلخوش کردی؟
+من بهش دلخوش نکردم،من بهش دل دادم و این یعنی خیلی چیزا.
\تمومش کن لوهان.اون دختر درمورد تو و گذشتت میدونه و باهاش کنار اومده ولی خانوادش چیزی نمیدونن.حتی اگه بخوای چیزیو خراب کنی بازم بدون از جون اون پسره عوضی نمیگذرم.
+پس دختره کنار اومده.چقدر خریدیش؟نگران نباش اگه خانوادشم خبردار بشن یکم از ثروت تو کافیه تا اونام باهاش کنار بیان.
\هرجور میخوای فکر کن.
+فکر؟حتی نیاز نیست بهش فکر کنم.مثل روز برام روشنه.همیشه همینجوری بودی.تا الان همه کاراتو با ثروتت جلو بردی واسه همینه بویی از عشق و دوست داشتن نبردی.این ثروتتو نداشتی میخواستی چیکار کنی هان؟
\دهنتو ببند.
+کاش این ثروتو نداشتی.اون موقع منم هیچوقت مجبور به ترک سهون نمیشدم.کاش شبا گشنه میخوابیدم ولی سهونو کنارم داشتم.کاش تو بابای من نبودی.
\خفه ش..... .
حس عجیبی دارم.بدنم گرمه.صداهای زیادی اطرافم میشنوم.همه چیز تاره.این آدما بالای سرمون چیکار میکنند؟چرا انقدر نفس کشیدن سخت شده؟

سهون
بازم سهم من از تو فکرت شد و خاطرات جدیدی که ساختیم.قرار نیست برم،نه تا وقتی که عروسیتو با جفت چشمام نبینم.بارون نمیخواد بند بیاد.اینجا به اندازه کافی غم داره.دیگه نیاز نیست یهویی برم و غیب بشم همین الانم میتونم برم پیش سوهو کار کنم.
_این گوشیه لعنتیم که همیشه خاموشه.
@ میتونی از گوشی من استفاده کنی.
_نه منتظر میمونم شارژ بشه.
@ خیلی خوشحالم که اومدی پیشم.احتمالا کریسم بیاد.
_خوبه.
@ سهون،میدونم برات سخت بوده و هست ولی فقط باید باهاش کنار بیای.مطمئنم اونم به اندازه تو داره درد میکشه.
_و این بیشتر از هرچیز دیگه ای آزارام میده،اینکه میدونم اونم داره درد میکشه.یکم میرم بیرون هوا بخورم.
@ باشه.
از صبح دلشوره عجیبی گرفتم.همه اتفاقای بد افتادن پس من نگران چیم؟

لی
این سهونم که یادش رفت گوشیشو ببره.
$میشه اون گوشیه لعنتیو جواب بدی.
@ آخه گوشی سهونه به من ربطی نداره.
$مهم نیست فقط جواب بده.
@ حتی اسمم نیوفتاده. ولی باشه جواب میدم.
@ الو؟
¿سلام شما آقای سهون هستید؟
@ نه من دوستشم شما؟
¿من از بیمارستان تماس میگیرم میشه لطفا به آقای سهون بگید خیلی سریع خودشو برسونه اینجا؟
@ اتفاقی افتاده؟
¿آقای لوهان و پدرشون متاسفانه تصادف کردند و آخرین تماسی که با گوشی آقای لوهان گرفته شده بود ایشون بود.اگه امکانش هست خیلی سریع خودتونو برسونید.
@ ب..باشه.فقط ک...کدوم بیمارستان؟
$چیشده؟
@ سهونو باید پیدا کنیم.
$بهت میگم چیشده؟
@ لو...لو تصادف کرده.
$چی؟
.....................
عیدتون مبارک♥️

2520Where stories live. Discover now