Part - 03

420 112 45
                                    

همین که از در هواپیما خارج شد و هوای بیرون به صورتش خورد، از گرمای عجیب اینجا اخمی کرد. هنوز نیومده آفتاب استرالیا خودنمایی میکرد!
بی‌حوصله پشت سر مسافرین قدم برداشت و سلانه سلانه خودشو به فضای فرودگاه رسوند.
قبل تاکسی گرفتن حدود ده دقیقه نشست روی یکی از صندلی های کافی‌شاپ تا با یک آبمیوه رگهای داغش رو خنک کنه.


-‌ فکر اینکه توی این گرما باید برم جنگل، روانیم میکنه!


آلفا با خودش زمزمه کرد و دوباره دهنش رو با آبمیوه‌ی طعم هلو پر کرد.
طعم و رایحه‌ی غلیظی داشت!
انگار صد درصد طبیعی و خالی از هرگونه اسانس بود.
یادش افتاد که گوشیش همچنان روی ایرپلین‌مود مونده، از جیبش خارجش کرد و ایکن ایرپلین‌مود رو فشار داد.
به ثانیه نکشیده زنگ گوشیش به صدا دراومد و توی دستش لرزید.


- بله؟ اه پدر.. سلام!.. آره تازه رسیدم، درواقع هنوز توی فرودگاهم.. اوهوم.. باشه پس آدرس رو بهم بفرست!.. توام مراقب خودت باش.. خداحافظ!


لبخندی روی لبهاش نشوند و توی دلش شادی کرد‌.
پدرش یکی از بهترین هتل ها رو براش رزرو کرده بود!
دیگه مجبور نبود توی این گرما بيفته دنبال هتل و اتاق.
بلند شد و مقدار زیادی پول رو به پیشخوان بعنوان هزینه‌ی آبمیوه داد.
دسته‌ی چمدونش رو کشید و روانه‌ی بیرون شد.
همینطور که با چشمش یکی از تاکسی هارو نشونه گرفته بود، آدرس براش فرستاده شد.

-‌ سلام آقا، لطفا من رو به این آدرس میبرید؟

-  بله حتما! چمدونتون رو بدین به من براتون میذارمش داخل صندوق عقب.

- ممنونم.



ماشین که به حرکت دراومد، پلکهای خسته‌ی سهون از هم فاصله گرفت.
به اطرافش نگاه میکرد و توی دلش پاکیزگی شهر رو تحسین میکرد.
کانبرا، پایتخت بسیار زیبا و منظم استرالیا.
با اینکه همه‌ی شهر پوشیده از درخت و پوشش گیاهی بود، اما خیلی هوای گرمی داشت.
شایدم فقط امروز گرم بود!
جایی که سهون میخواست بره اصلا اینجا نبود که جای نگرانی برای آب و هواش هم فراهم بشه.

اون مسافت متوسطی رو باید طی میکرد تا به ایالت کوئينزلند برسه.
البته کوئينزلند هم مقصد نهایی سهون نبود، بلکه بعد از ایالت باید وارد شهرک پورت داگلاس میشد و اینطوری تازه به مسیر جنگل دین‌تری میرسید!

تا جایی که میدونست کوئينزلند دانشگاه های بسیار گسترده و مرفهی داره.
این مورد برای اردوگاه تفریحی ای که قصد ساختش رو داشتن یک پوئن مثبت به حساب میومد.
دانشجوهای مهاجر میتونن در اوقات بیکاری و تعطیلات به این اردوگاه بیان و همراه با دوستاشون حسابی خوش بگذرونن.
حتی ممکنه توی همین تفریح میت ایده‌آل خودشون رو پیدا کنن!

Blossom🌷Where stories live. Discover now